-
...
جمعه 21 مهرماه سال 1385 14:22
بی عـــــلی هر کس که باشد بی کس است در دو دنیا یک عـــــــلی ما را بس است -------------------- داستان جالبیه، یکم طولانیه ولی به خوندنش می ارزه ... اگر هم تکراری بود دیگه ببخشید ... صدای ترمز ماشین چرتشو پاره کرد . سرشو با زحمت آورد بالا و از پشت پلکای نیمه بازش به ماشین بنز سفیدی که جلوش , کنار خیابون پارک کرده بود...
-
حضور!
یکشنبه 16 مهرماه سال 1385 11:42
خدایی خیلی ستمه دیگه! از یه عالم دیگه اومدی این عالم، هاج و واج موندی که اینجا کجاس؟ من کیم؟ اینا کین؟ که یه دفعه یه موجود گنده ، ده یا بیست برابر خودت میاد لنگتو میگیره و از پا آویزونت میکنه و چند ضربه محکم میزنه به ما تحتت! میای ابراز وجود کنی بگی آخه ز... خ... ک... ( به علت رد شدن خانواده معذوریم!) مگه مریضی میزنی؟...
-
استاد ...
جمعه 7 مهرماه سال 1385 12:18
نمی تونم نسبت به حس نوستالژیک ماه مهر چیزی نگم! یادش بخیر اون مدادهای مشکی و قرمز که بعضیا میگفتن مداد گلی ... اون دفترهای کاهی که هیچ وقت باهاشون حال نمی کردم ولی دفتر دیگه ای نبود! پاک کنهای جوهری دو رنگ که بسکی گمشون می کردیم مامانامون مینداختن گردمون! یادش بخیر چوبهایی که از دست معلم ها خوردیم ... بستنی های...
-
گرگ
جمعه 31 شهریورماه سال 1385 14:02
گرگها یه رسم جالبی دارن و اینه که توی شبهای سرد زمستونی که غذا گیر نمیاد و همشون گرسنن، دور هم حلقه میزنن و زوزه می کشن. این کارو واسه این می کنن که اگه یکیشون از فرط گرسنگی از حال رفت، بقیه سریع می ریزن سرش و می خورنش ... تو هفته ای که گذشت بهم یاد دادن اگه می تونی گرگ باش! اگر هم نمی تونم حداقل زوزه رو بکشم که این...
-
عروسیه!
شنبه 18 شهریورماه سال 1385 22:30
آقا یا خانومی که شما باشید جاتون خیلی خالی عروسی یکی از دوستان دوره دبیرستان دعوت بودم ازین عروسی حسابیا که فولی مایه داری بود و توش کلی خرج شده بود ... وقتی وارد مجلس شدیم یکم اعتماد به نفسه زیر صفر رفت چون همه تریپ با کلاس و دنبالم نیا بو میدی! بودن. ما هم مثل ننه مرده ها یه گوشه کز کردیم و با هم سنخا مشغول صحبت...
-
سخته ...
جمعه 10 شهریورماه سال 1385 11:06
در دیاری که دل مردمش از شک به هم لبریز است، در دیاری که گل زینتی اش خشخاش است، پونه بودن سخت است! در دیاری که همه دزد و دغل باز و ریاکار و کثیفند، همه بی همه چیزند، همه ابلیس اند، آن که از عشق سخن می گوید، بوف نفرین شده ای،بدبخت است! سخت است! سخت است ...
-
ویجدان
سهشنبه 31 مردادماه سال 1385 19:55
سلام ... می خواستم بگم عیدتون مبارک، دیدم هیچ اهمیتی نداره که من این عید یا اعیاد دیگه رو تبریک بگم. مهم اینه که هر روزتون عید باشه، مهم اینه که شاد باشید، عاشق باشید(حالا مهم نیست این عشق الهی باشه یا عشق دختر/پسر همسایه باشه!) و به آرزوهای رنگیتون برسید. در کل کیفیت زندگی مهمه نه کمیتش! (ای وای بازم کلیشه شد! ) به...
-
شهر اخلاق ...
جمعه 20 مردادماه سال 1385 14:18
سلام ... اول یه چیزی راجع به پست گذشته بگم، اینکه ترجمه متن مربوط به آخرین سکانس فیلم مالنا بود، همینجوری خوشم اومد گذاشتم و هیچ ارزش قانونی دیگه نداره! یعنی از دست نرفتم و ... -------------------- شهردار تهران منو کشته! خدایی بعضی وقتها یه حرکتهایی میزنه زیبا و ماندگار! مثلا همینکه تهران رو شهر اخلاق نامگذاری کرده!...
-
...
یکشنبه 8 مردادماه سال 1385 13:32
"من با تمام سرعتی که می توانستم رکاب زدم، مثل اینکه از اشتیاق، از معصومیت و از او فرار می کردم. مدتها گذشت و من عاشق زنان زیادی شدم و هنگامی که آنها به من نزدیک می شدند و مرا در بر می گرفتند می پرسیدند که آیا همواره آنان را به خاطر خواهم داشت و من می گفتم : آری، در خاطرم خواهید ماند. اما تنها کسی را که هرگز فراموش...
-
مــــــــــــادر ...
شنبه 24 تیرماه سال 1385 22:28
خداوند یه نعمتهایی رو در اختیار بندگانش قرار میده و بهشون هم تذکر میده که مواظب اینها باشید ولی ما، بندگان کم کم با حضور مستمر این نعمتها یادمون میره چه ارزشی دارن ... یکی ازین نعمتهای خدا مادر هستش که ما بچه ها بعضی وقتها یادمون میره با کی طرف هستیم و این موجود چه زجرهایی برای حفظ ما کشیده و اونطوری که شایستشون نیست...
-
مکافات!
جمعه 9 تیرماه سال 1385 22:25
توصیه بهداشتی : برای درک بهتر از قوه تخیل خود بهره بگیرید مثل همیشه این مسیر کوفتی همیشگی رو داشتم می رفتم و دیگه تقریبا به مقصد رسیده بودیم ... عقب ماشین من بودم و یه خانم میانسال دیگه، آخرای راه دیدم این خانومه داره حرکات مشکوک می کنه و زیادی وول میزنه! کار بالا گرفت و دیدم علی رغم میل باطنیش خودشو سمت من پرت کرد!!!...
-
خـــــــــــــــــــــرافات ...
یکشنبه 4 تیرماه سال 1385 13:49
حتما تا امروز برای شما هم آف یا SMS هایی بر این مضمون اومده که 7 تا صلوات برای امام رضا (ع) یا امامهای دیگه بفرستید یا فلان دعا که منصوب به فلان پیغمبر هستش رو بخونید و این پیام رو برای 7 یا چند نفر دیگه بفرستید و تا آخر شب حتما خبر خوشی به شما می رسد! بعدش هم گفتن حتما اینو جدی بگیرید! اولین بار خودم برای بعضی دوستان...
-
می نویسم، پس هستم!
جمعه 26 خردادماه سال 1385 14:43
نـــــــکته کــــــنکوری : دیگه خسته شدم! بسکه تهدید شنیدم ... بسکه ایمیل یا کامنت حاوی فحش و ناسزا خوندم و پاک کردم ... بابا ایها الناس منو با کس دیگه عوضی گرفتید ... من اسمم سعید هستش، اسم واقعی و شناسنامه ایم . اسم مستعار هم ندارم! این آدمهایی که میگید: داوود خطر و فرشید مست و خراب و ... اصلا نمی شناسم و نمی خوام...
-
علم بهتر است ... همواره!
جمعه 5 خردادماه سال 1385 23:13
نظرتون راجع به این تصویر چیه؟!!! روی من که خیلی تاثیر مخرب و بدی داشت! چون من کودن، نفهم، بی شعور، ... توی این 16 سال تحصیلات! یک بار توی فضای باز درس نخوندم! خدا رو چه دیدی شاید الان دکترام رو هم گرفته بودم! ------------------- من به نوبه خودم از مسئولین تشکر می کنم . چون به علاقه مردم به فیلم های وسترن لبیک گفتن و...
-
...
جمعه 29 اردیبهشتماه سال 1385 22:13
دلا خو کن به تنهایی که از تن ها بلا خیزد
-
کسوف!
شنبه 23 اردیبهشتماه سال 1385 00:13
این مطلب کاملا دزدیه! ولی نمی دونم صاحبش کیه و از کجا اومده! حلال کنه ... در کل قشنگه ... . دیدگاههای مختلف در مورد کسوف ... از دیدگاه منجمین : پدیده کسوف ، بر اثر قرار گرفتن ماه بین خورشید و زمین اتفاق می افته که باعث میشه سایه ماه به مدت زمان مشخصی بر روی زمین بیافته و در نتیجه زمین در تاریکی فرو میره . پدیده خورشید...
-
غور غور ...
شنبه 16 اردیبهشتماه سال 1385 13:11
وقتی واقعیت ها , آدم را فریب بدهند چه کار می شود کرد ؟ روزگاریست که حقیقت هم لباسی از دروغ بر تن کرده است و راست راست توی خیابان راه می رود عشق نشسته است کنار خیابان , کلاهی کشیده بر سر و دارد گدایی می کند و مرگ , در قالب دخترکی زیبا , گلهای رز زرد می فروشد زندگی , در لباس افسر پلیس , برای ماشین های تمدن سوت می زند و...
-
...
جمعه 8 اردیبهشتماه سال 1385 22:04
پیمان شکست یار و به عهدش وفا نکرد من انتظار عاطفه از گل نداشتم آواره سر به کوچه و صحرا گذاشتم غم ، با روان من چه بگویم چه ها نکرد ! افسوس بر جوانی و بر زندگانی ام اندوه زندگانی ام از یاد رفته بود اندوه من ، جوانی بر باد رفته بود دیگر چه سود زندگی بی جوانی ام؟
-
من ازین خسته ام که میبینم ...
جمعه 1 اردیبهشتماه سال 1385 12:20
من میگفتم شب عشق با این سیاهی، نداره ترسی برام وقتی تو ماهی ... تو میگفتی آره من ماهم ولی تو اومدی آسمونت رو اشتباهی!!! چه جلب!!! -------------------- استادی صدها شاگرد داشت. همه ی آنها در زمان مناسب نیایش می کردند...به جز یکی که دائم الخمر بود ... روز احتضار، استاد شاگرد دائم الخمر را به کنارش فراخواند و تمامی اسرار...
-
سالی که نکوست ...
جمعه 18 فروردینماه سال 1385 23:13
یه آسمون نقاشی یه لقمه نون خشخاشی بسه برای من، اگه تو هم کنار من باشی!!! اوپسسس! چه لاوی برات ترکوندم عزیزم! ------------------------ ای شکر ... بد نیستیم ... در کل جالبیم! ... هفته ای هم که گذشت بد نبود؟ نمی دونم شاید بد بود؟ اون از سیزده به درش که ما هر چی تلاش می کنیم سیزده به در نریم، سیزده به در به ما میره! در کل...
-
تسلیم!
جمعه 11 فروردینماه سال 1385 13:30
یه جمله معروف از حضرت مسیح هست که در نوع خودش جالبه " اگر کسی به صورتت یه سیلی زد، طرف دیگه صورتت رو هم بیار جلو" اما تو این زمونه هر چی بیشتر تسلیم بشی مردم بیشتر پر رو می شن تا حدی که کاملا سوارت میشن. حالا قانون ما فرق کرده اگه کسی یه سیلی به صورتت زد، زیر باد کتک لهش کن! و از جون کندنش لذت ببر ... در دیارى که...
-
عید انه!
جمعه 4 فروردینماه سال 1385 14:35
سلام ... (اگه انرژی منفی نمی خوای برو قسمت بعد، اینو نخون) نمی دونم چی بگم؟ دلم می خواد بنویسیم ولی از چی خدا میدونه ... از غم بگم یا از شادی؟... شادی؟! چیزی که کم کم داره از یادم میره. یه عالمه کار عقب مونده داره عذابم میده. مثلا عیده! اول بهاره! من باید شاد باشم ... فصلی گذشت و عید به این خانه سر نزد نوروز هم حریف...
-
آخرین پست 84 + ضمیمه!
شنبه 27 اسفندماه سال 1384 00:08
بهر حال شتریه که در خونه همه می خوابه ... ازدواج و بعد بچه دار شدن : یکی از نکات مهم و قابل بحث زاییدن هستش! فرض کنید امروز قراره فرزند شما بدنیا بیاد و شما قراره پدر یا مادر بشید ... حالتهای مختلفی هستش که خانم در بیمارستان وضع حمل کنند یا توی ترافیک خفن خیابونها گیر کنند و بچه هم که بی شعور! همونجا بدنیا بیاد! یا...
-
پیتزا مخلوط ...
شنبه 20 اسفندماه سال 1384 00:35
ارشد 85! وارد دانشگاه شریف شدم، برا اولین بارم بود، همش تصوری مثل دانشگاه خودم توی فرانکفورت رو داشتم ولی خیلی فرق داشت ...حقیقتا زیاد خوشم نیومد! چون الزاما هر کی اونجاس آدم شریفی نیست! دیدن رفقا روحیمو خیلی رو بالا برد! البته چون میدونستن دستشویی کجاست ... دیگه 8:20 بود و باید میرفتم سرجلسه، کلاسو پیدا کردمو رفتم سر...
-
کوتاه اما آموزشی :))
یکشنبه 7 اسفندماه سال 1384 22:23
خیلی دردناکه کسیو که عاشقش هستی و از نظر عاطفی هیشکی غیر از اونو نداری توی قبر بذاری و با دست خودت روش خاک بریزی ... اما هفته پیش تمام این اتفاقات افتاد و متاسفانه ما هم جز تماشاگرای ساده هیچ چیز دیگه نبودیم ... اما ... در حیرتم از مرام این مردم پست این طایفه زنده کش مرده پرست تا هست به ذلت بکشندش ز جفا تا مرد به عزت...
-
بازگشت ...
سهشنبه 25 بهمنماه سال 1384 11:06
سلام! من برگشتم! کمتر از یک ماه شد ولی خوب ... چند ساله تو ماه بهمن اوضاع احوال روحی ما آشفته میشه و خواستم منتقلش نکنم توی وبلاگ ... مردم که گناه نکردن از ما انرژی منفی دریافت کنن! خدمت اون دوستانی هم که خیال کرده بودن درو بستم که برم درس بخونم فقط میتونم بگم زهی خیال باطل! آنقدر مرده ام که هیچ چیز نمی تواند مردنم را...
-
... نه باده در سبویی که ترکنم گلویی ...
دوشنبه 17 بهمنماه سال 1384 21:29
سجده در مسجد حسینا مشکل است این بنا از دل نباشد، از گل است ... این خسان با مال مردم زنده اند جملگی اندر نماز و سجده اند! دم ز راه و رسم سلمان می زنیم لاف اسلام و مسلمان می زنیم ... کاش از نسل سلمان می شدیم لحظه ای یکدم مسلمان می شدیم سجده بر پست و ریاست می کنیم با خدا هم ما سیاست می کنیم کو نشانی که شما اهل دلی...
-
مرخصی وبلاگی ...
جمعه 7 بهمنماه سال 1384 11:43
از تن شاخ خشک گل، توقع جوانه نیست! اسب نفس بریده را، طاقت تازیانه نیست ... از گل چهره سوخته طراوتی طلب نکن! برای رفع تشنگی، تکیه به تشنه لب نکن ... فرشته نجات من ، دیر به ما رسیده ای! کهنه شدست زخم ما، کوشش بی سبب نکن ... ----------------- خوانندگان و دوستان محترم ... احتراما به استحضار می رساند با توجه مشکلات پیش...
-
عجب!
جمعه 30 دیماه سال 1384 16:03
روز نفس نفس زنان رو به سراب می روم ... خشک گلو و تشنه لب، به عشق آب میروم شب که به خانه می رسم، شکسته بال و خسته جان در غم فردای دگر باز به خواب میروم، باز به خواب میروم ... ------------------ در روزگاران قدیم پسری با خانواده خود در بلدی کوچک می زیست. روزگار میگذشت و پسر بزرگ و بزرگتر می گشت تا روزی احساس بکردندی که...
-
ب ر ف
جمعه 23 دیماه سال 1384 21:10
نه کسی با من بنشیند ... نه کسی با من آمیزد ... ------------------ تو اخبار شنیدم که بازم این حاجی ها دست گل به آب دادن و بر اثر (یه جورایی) وحشی بازی یه تعدادی نفر! کشته شدن... بابا جان خدا کی گفته در "رمی جمرات" یا همون سنگ زدن به شیاطین، جو بگیرتت و فکر کنی اینا شیطون واقعی هستن و بری جلو باهاشون درگیر شی و فحش...