مســــــــــتانه

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

مســــــــــتانه

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

حضور!

 

خدایی خیلی ستمه دیگه! از یه عالم دیگه اومدی این عالم، هاج و واج موندی که اینجا کجاس؟ من کیم؟ اینا کین؟ که یه دفعه یه موجود گنده ، ده یا بیست برابر خودت میاد لنگتو میگیره و از پا آویزونت میکنه و چند ضربه محکم میزنه به ما تحتت! میای ابراز وجود کنی بگی آخه ز... خ... ک... ( به علت رد شدن خانواده معذوریم!) مگه مریضی میزنی؟ که تازه میفهمی به زبون اینها آشنا نیستی و باید بزنی زیر گریه تا بفهمن دردت اومده! ولی با گریه تو یه عده شروع میکنن به خوشی و بشکن و بالا بنداز!آه ... آه ... آه ... بیا جولو ...! خدایی ستمه دیگه!

 

این گوشه ای از نوشته های دفترچه خاطرات دوران نوزادیم بود! 24 سال پیش همچین روزی ساعت 3 بعدازظهر توی بیمارستان پاستور تهران این بلاها سرم اومده و نوشتمشون ... نفهمیدی هنوز؟! بابا حاجیت متولد شده!!!

 

توصیه مهم : از دوستان عزیز خواهش میکنم توی زحمت نیوفتند برای تهیه کادو! همون خشکه بذارید تو پاکت برام بفرستید یک دنیا ممنونتون می شم! به خدا راضی به زحمت نیستم!!!

 

-------------------------

 

از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون امروز که روز تولدمه می خوام یه رازیو توی این وبلاگ فاش کنم! شایدم این آخرین پستم توی این وبلاگ باشه ...

من عشقم رو ، تمام هستیم رو گم کردم! منم مثل بقیه آدمها آدم بودم! آدموار زندگی میکردم ولی این بلا باعث شد مسیر زندگیم عوض بشه ... شاید اخلاقای بدی پیدا کردم ... شاید کم حوصله شدم و ...

خیلی ناخودآگاه وقتی چشمامو باز کردم چشمم به یه فرشته آسمونی افتاد! نفهمیدم چی شده ولی بعدا کشف شد که این احساس چیزی نبوده جز عشق! دنیا رو بهم دادن همون زمان کمی که کنارش بودم اما وقتی رفت هیچی نتونستم بگم جز اینکه بغض کنم و خفه بشم! نمی تونستم به کسی دردمو بگم چون هیشکی زبونم رو نمی فهمید ... هیشکی مفهوم کلمات من رو نمی فهمید و من زیر بار این درد بزرگ له شدم.

 

 

و اون دختر کسی نبود جز اون نوزادی که منو بخاطر پر بودن ظرفیت بخش نوزادان بقل دستش توی یک تخت خوابوندن!!!! دختر خیلی نازی بود، حیف این آب دهنشو به همه جا میمالید! ... حیف که فرصت نشد اسمش رو هم بپرسم

 

 

(شرمنده ما داستانهای عشقیمونم غیر آدمیزاده!!!)

 

 

-------------------------

 

-  حاج آقا نمی دونی سیگار بعد از الکل بعد از افطار چه فازی میده!

طاعاتتون قبول باشه ان شاء الله! سبحکم الله بالخیر!

 

-------------------------

 

شاد باشید ... طاعات مقبول ... آخ داشت یادم میرفت! از امروز (روز مهرگان) یعنی 16 مهر تا 21 مهر در زمانهای قدیم توی ایران باستان جشن مهرگان برگزار میشده که دست کمی هم از عید نوروز نداشته گفتم ما که برگزارش نمی کنیم حداقل حفظش کنیم ...

 

نظرات 18 + ارسال نظر
آ یکشنبه 16 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 11:44 ق.ظ

آرش خان گل یکشنبه 16 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 11:46 ق.ظ http://arash54.mihanblog.com

تولدتون ان شالله مبارک باشه تولد سیصد و بیست سالگی تون رو تبریک بگیم یک روزی

ایشالا! :)) ممنون

رز آبی یکشنبه 16 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 12:21 ب.ظ

اااااااااااا قبول نیس ): من اولم

مطمئنا!

رز آبی یکشنبه 16 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 12:22 ب.ظ

این که آشنا نیس ! هس ؟
اگه نیس حسابم نیس "-:

:))

افسانه یکشنبه 16 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 12:26 ب.ظ http://dehkadeyeroya.blogsky.com

سلام
وبلاگ جالبی داری
با مزه مینویسی از این پست تعلیم رانندگی خیلی خوشم اومد تجربه جالبی بوده نه؟!!!
تونستی به منم سر بزن
موفق باشی...

رز آبی یکشنبه 16 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 12:51 ب.ظ

سلام

تولدش مبارک (; X:

ماشالله !! پس بلبل زبونی و نویسندگیت ژنتیکی بوده !!
آدرس بده BMW پست کنم برات از همون بلاد کفر برام فرستادن قابلی نداره D:

داشتم خودمو آماده میکردم که گریه کنم هااا ((: نمیری تو ((:
اصولا اونا که تو نوزادی ناز هستن بعدا اثری از نازیشون یافت می نشود P:

مع کم الله P:

به سلامتی (: پس بنیانگذار مهرگان شما بودی ((;

خوش و خندون باش *:


سلام

ممنان ...

آره دیگه از همون کودکی :))
نه زحمت میشه به خدا! شما آدرس بده من میام می برمش!

اصلا هدفم همین بود! :))

بله!

شما هم همینطور ...

[ بدون نام ] یکشنبه 16 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 02:27 ب.ظ

کیه؟

رضا یکشنبه 16 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 05:40 ب.ظ http://rezagoosfandi.com

سلام آقا سعید

تولدت مبارک آقا! ایشالا صد و نود سالگیت رو جشن بگیرم واست! بی وفایی بسه به خدا!

سلام رضا جون ...

نوکرتم!

ونوس دوشنبه 17 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 12:07 ق.ظ http://venusetanha.blogsky.com

نرو:(( من تازه اومدم.کجا میری؟
تولدتم مبارک.

ما حالا یه چی گفتیم! شما جدی نگیر :)
ممنان ...

پرنده تنها دوشنبه 17 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 01:31 ق.ظ http://parande-tanha.blogsky.com

ای آمده از عالم روحانی تفت
حیران شده در پنج و چهار و شش و هفت
می نوش ندانی ز کجا آمده ای
خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت!
باز هم تولدت مبارک متولد ماه مهر
آخرین پستت توی این وبلاگ ! آردس اون یکی وبلاگ رو میدی که !؟
بابا این قصه های عشقی میره تو اعصاب ما عشقی ...
این الکل گیر ما نمیاد چند وقتیه ! آخه میدونی ... چراغ های ما الکلیه ! شایدم الکیه !
مهرگان ! اعتقاد داری !؟

ایول!
مرسی متولد آ‌ذر!
آره ایشالا ...
هدف همین بود که بره تو اعصاب :))
الکل میزنی چراغت روشن شه ... :))

من به روحم اعتقاد دارم!

مریم دوشنبه 17 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 02:40 ب.ظ http://darya777.persianblog.com

با تاخیر : تولدتون پر از نور ...
قسمت مشترک دفترچه ی خاطرات آدمها همین گریه ایه که به خاطرش اطرافیان خوشحال میشن و یه قسمت مشترک دیگه هم داره که جدیدا تو بعضی دفترچه ها نیست !!!
.................................................................
به قول دوستاتون به عشق اعتقاد داری ؟ :ی
.................................................................
مال شما هم قبول باشه ان شا الله تعالی !:ی
................................................................
چه جوری حفظش کردین شما ؟ اصلا چجوری این مراسم ها رو حفظ میکنن ؟
................................................................
تولدتون مبارک ... به امید سالی متفاوت و در عین حال بهتر از قبل !

ممنان ...

چی بود این قسمت جدیده؟

من به همه چی اعتقاد دارم!

ممنان!

هیچی سینه به سینه منتقلش کنیم ...

مچکرم ...

نوشین دوشنبه 17 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 04:07 ب.ظ http://shaftalookhandeh.blogsky.com

تولدت مبارک.ایشالا که عمر نوح داشته باشی.خداییش وب به این قشنگه و تمیزی ندیده بودم.کجا می خوای بری ؟هااااااا؟

ممنان ...

یحتمل چشمات قشنگ میبینه ...

هیچ جا! همینجا در خدمتتون هستم :))

چشم تو چشم دوشنبه 17 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 04:48 ب.ظ

تولدت مبارک نیناز ....
تولد شیرینیه تلخیه ...
مرد حسابی آدم روز تولدش با این آهنگا حال جوونه مردمو نمی گیره ... فمیدی ؟

ای تو این عشقت !

قبول حق ...
ما که نخوردیم ..
ولی دیدیم دست مردم ..

یه بوس بده جشنه !

مرسی جیگر ...

اوه چی فیلاسافیکال! :))

تو فمیدی؟

مرسی!

تو که راست میگی! :))

زشته! زن و بچه رد میشه!

محسن دوشنبه 17 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 05:48 ب.ظ

سلام
پندار ما این است که
دریغ و درد که در جست و جوی گنج حضور
بسی شدم به گدایی بر کرام و نشد
.....
....
...
..
.
اما حقیقت آن است که
از دست غیبت تو شکایت نمی‌کنم
تا نیست غیبتی نبود لذت حضور
....
باز هم پدیده محبوب من یعنی "همرویداد"،"هم آیندی"،"اقتران" معادل واژه بیگانه "coincidence"...
آسانسورو زدم....
نیومد..
گفتم خدا برکت بده پاهامو!!!
با اینکه تا حالا این اتفاق بارها برام افتاده بود ولی نمیدونم چرا
این دفعه از طبقه هفتم تا همکف حس هبوط داشتم
یاده مراحل هفتگانه رسیدن افتادم
ما هر آینه در حال هبوطو عروجیم
یعنی برای بدنیا آمدن از چه گذشتیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
این بار این فکر با پایین آمدن من از پله ها "اقتران" یافت
می دونی به نظر من "هم آیندی" مثله خیلی چیزای دیگه تو تمام آنات زندگی
ییییککک ییییکککککممممممون جاریست
به برکت حافظه مینیاتوری-تصویریه رو به زوال یادم میاد این واژه رو برای اولین بار از بیگلری شنیدم
یادت هست؟
دقیقا یادمه که این لغتو
با وژژژژژژژژژژژ. ((:.نمی تونم انگشتمو کنترل کنم تا بعد ((:..ژژژژژژژژژژژژژژد
پای تخته نوشت
یادت باشه اگه این کلمه نبود الان عشقه تو هم نبود پس به قول سهراب
تا شقایق هست..... زندگی باید کرد
...و تا هم آیندی هست هم همینطور
تازه میگن تو شاهرود یه دشت هست پره شقایق ولی الان فصلش تموم شده...
جالبه ما چندین ترم با هم بودیم ولی فکر می کنم این تنها کلاسه مشترکمون بوده، من که بدون مدد از اون حافظه موصوفه فقط همین یه کلاس یادم می یاد
.....
برای همدردی با تراژدیه "گم کردن عشقت"..."قطع احتمالی همکاریت با "blogsky...
وغیره باید بگم که

مرگ است که بیش از تو به من نزدیک است
چون پیرهنه تو، که به تن نزدیک است

امروزه به هم رسیدنه ما دور است
فردایه بدونه هم شدن، نزدیک است
(شاعر:بیژن ارژن)

خلاصه باید ببخشی کم بود چون

جرم نقصان کلام است، که باز
حزن تو در غم من، پیدا نیست

پرنده تنها هم هی نگه تکراری بود چون بعضی تکرارها خوبه!!

راستی چهاردهمین کامنت ماله منه...

سلام ...

تو هم فهمیدی من از کامنتهای طولانی خوشم میاد هی حال به ما میدی! مرسی :))

در کل درینکه کلام شما بسیار شیرین و شیواست و سرشار از ایجاز شکی نیست و من حقیر کمترین نتوانم نظری درباب افاضات شما بدهم! باشد که حق تعالی در روز حساب به شما حال دهد فراوان!

خدایی این همه شعرو کی حفظ کردی؟!!!

سما دوشنبه 17 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 07:59 ب.ظ http://leosama.blogsky.com

سلام ...
من سما ... تولدتو تبریک می گم پسره !
به امید تولدی دوباره .....
از بس گند زدم می ترسم حتی برات کامنت بذارم !
این آهنگه قشنگه .... مثل قبلیا !
بازم .... من سما با تاخیر همیشگی .... قصد ادامه تحصیل دارم ... می خوام سیکل بگیرم ! تازشم من تو بیمارستان تقوی بدنیا اومدم .... شیر فلکه دهنم هم نشتی نداشت ! گفتم که ... می خوان سیکل هم بگیرم !
راستی ..... تقبل اله عزیز برادر !
بازم راستی .... فکر می کنی اگه مهرگانو جشن می گرفتن حضوری از تو بود پسره !! فکر کردی ساده ام ؟!؟

سلام ...

من سعید ... ممنونم دختره!
بازم ممنون ... البته این بعیده!
چه گندی زدی بابا؟
قابلی نداره!
تحصیل همیشه چیز خوبی بوده ولی فک نمی سیکل خیلی درجه بالایی باشه؟! بسه بابا زیادی علم هم فایده نداره! انیشتن سیکل نداشت!

سبحان الله!
در راه راه بودن شما هیچ شکی نیست! ولی من پسر مهرگانم :))

یاسمین(حرفهای یه دختر غمگین دوشنبه 17 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 08:30 ب.ظ http://rue.blogsky.com

=============###======##=======###======
=======#======##======##======###=======
======###=====#############==###========
========##=####===========#####====###==
========###===================######====
==###==##=======================###=====
===####===========================##=##=
====##====================###======###==
====#===================#######=====#===
===##===================########====##==
===#=====####===========#######======#==
===#======###==============##========#==
===##===========================#===##==
===##==========================#====##==
====##=======================##====##===
=====##==####============####=====##====
======##====##############=======##=====
=======###=====================###======
==========###===============###=========
============#################===========
===================###==================


سلامممممممممممم
تولدت مبارککککککککککک
شرمنده دیر رسیدم به مراسم
امیدوارم تو تمام زندگیت شاد باشی
ممنون به من سر زدی
غمهات کوتاه

سلام ...

ممنونم ... دیرو زود نداره! :))

بازم ممنون ایشالا همیشه شاد باشی ...

علیرضا دوشنبه 17 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 09:14 ب.ظ

این قرتی بازیا چیه سعید.خجالت بکش.تو رو چه به وبلاج؟

مثینکه هوس لوله کردی؟ :))

آوا سه‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 05:29 ب.ظ

سلام سعید بازم تولدت مبارک بچه جان!
آره دیگه، ما آدم ها از همون ثانیه های اول با زور و کتک حالیمون کردن که نفس بکشیم...
مردهشورم رازتو ببره که داشت گریه ام رو در می آورد،
گفتم یعنی سعید هم؟!!!!!!!!
دیدم نه بابا. مثلا بامزه شدی مردم آزار؟!
تو اصلا یه پدیده ای، باید ثبت بشی...
ببینیم، اون آخرین که پررنگم کردیش که راستکی نیست؟!
یه موقع از این آخرین بازی ها در نیاریا...خواهش. :'(
یه چیزیم می گم که اینقدر به این روز مهرگان افتخارت نیاد. عزیزم، ۱۶ مهر روز بتن هم هست!(به کسر ب و ضم ت)
تولدت مبارک سعید بتن!
(بازم مرسی)

سلام ... بازم ممنون .

دستت درد نکنه :))
آره سعید هم! مگه من چمه؟ کچل نیستم که هستم :))) =))

نه اونم دروغکیه!

چشم!

میدونستم! سر چهارراه امیرآباد تابلوشو زده گنده! روز بتن مبارک :)))

بازم مرسی ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد