مســــــــــتانه

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

مســــــــــتانه

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

۱۴۰

 

* تو اتاقم تو شرکت نشسته بودم که یکی از همکارا وارد شد. (داخل پرانتز باید یکم از خصوصیات ایشون بگم تا باهاش بهتر آشنا شید! مهندس مکانیکه و 40-45 سالی سن داره. حالا جبر روزگار بوده یا هر چیز دیگه یه مقدار مشکلات روحی روانی پیدا کرده و ما معمولاً زیاد باهاش کل نمیندازیم چون رسماً قاطیه و ممکنه بزنه نصفت کنه!) دیدم هی این پا اون می کنه و عقب و جلو میره! گفتم: مسعود جون کاری داشتی؟ کمکی ازم بر میاد؟ انگار روحش شاد شد! سریع اومد و کنار نشست و گفت: آره مهندس یه کمکی در زمینه کامپیوتر می خواستم! (بازم توی پرانتز بگم که ایشون بالاخره بعد از کلی بالا پایین کردن و تفکر و تفحص دو هفته قبلش کامپیوتر خریده بود!) گفتم بگو، اگه بتونم و بدونم حتماً در خدمتم!

سرش رو آورد در گوشم و گفت: پ.راکسی/ ف. یلتر شکن چیزی داری؟!

فکم چسبید کف اتاق! گفتم: مهندس فضولی نباشه میشه بپرسم برا چی می خوای؟ گفت یه عکسی بود خیلی دنبالش بودم حالا پیداش کردم ولی سایتش ف. یلتره! مونده بودم چیکار کنم. (حالا چه عکسی بوده؟! خدا داند!)

خداییش ترسیدم بهش بدم بره چیزای بد بد تو اینترنت ببینه با اون حال و اوضاعش بیوفته به جون زن و بچش! با ترس و لرز گفتم شرمنده تو این خطها نیستم!!! یه جورایی خیلی حالش گرفته شد ... یه نگاه معنی دار کرد که با چشاش می گفت آره ارواح عمت! و رفت ... حالا ازون روز همش نگران اینم یه گوشه ای خفتم کنه و بزنه ناقصم کنه ... حلالم کنید!

 

** خودش رو تو صندلیش فشار داد و یه خمیازه کشید و گفت پاییزم اومد! یه نگاه به تقویم انداختم، برق ازم پرید! دیدم 5 روزه پاییز اومده و من نفهمیدم! برا یه پاییزی که عشق پاییزه یه فاجعه به حساب میاد ... کم کم دارم به این حرف می رسم که اینقدر گرفتار مشکلات میشیم که همه چیز برامون رنگ میبازه و وجودش نا محسوس میشه ...

نظرات 12 + ارسال نظر
ساحل جمعه 5 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 09:15 ب.ظ http://openeyes.blogsky.com

آزادیشو سلب کردی یعنی از اون آدم بهتر صلاحش رو میدونی ؟!!

فکر کنم شما از طرف ایشون به سازمان ملل واسه نقض حقوق بشر شکایت هم کردید!

نهال جمعه 5 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 09:25 ب.ظ http://fazmetr.blogsky.com

با اینی که نوشتی پایه ی هر فحش کاری که بگی هستی و این صوبتا خیلی حال کردم !
احساس کردم وظیفه دارم کامنت بزارم !

پاییزت مبارک ...
منم تازه فهمیدم که 5 روز گذشته !

ایول شما اینجوری فحش میدی؟! :دی

ممنونم ...

طوطی بانو شنبه 6 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 12:08 ق.ظ

چه باحال بود ...
راست می گید آدم دیگه حسی به ماهها و فصول نداره ... تند تند واسه خودشون می آن و می رن و ما درگیر خودمونیم ...

آره ... درگیریم بد جورم درگیریم ...

ندا شنبه 6 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 10:08 ق.ظ http://hashtbehesht.blogsky.com/

سلام
تا چشم به هم بذاریم دوباره عید شده و سال جدید
روزا همینطوری میگذره .................................
راستی شما مهندس چی هستید ؟

سلام ...

به قولی این قافله ی عمر عجب می گذرد؟!

مهندس هواپیما ... مهندس پرواز نه ها! مهندس فنی!

خزان نوشت شنبه 6 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 12:36 ب.ظ http://chayesabz.blogsky.com/

من این قدر تبریکی برای پاییز داشتم که اگه می خواستم هم نتونستم فراموش کنم. همه می دونند من عشق پاییزم ولی خوب پاییز امسال بی سرو صداست و انگار رونق پاییز های قبلی را نداره.

همه چی بی رونق شده خواهر! پاییز هم پاییزهای قدیم!

ممدم ممد اهوازی یکشنبه 7 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 01:02 ق.ظ http://zendegimoon.blogsky.com

سلام رفیق
بیا سر به ما بزن با معرفت
۳روز زندان بودم یه کمپوتم نیووردی برام باشه اق سعید
دمت گرم
بلاگ و به روز کردم بیا حتما خوسحال میشم

سلام ...

چاکریم بابا ... نوکرتم هستم ... حبس کشیدتیم داداش :)

سروناز یکشنبه 7 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 01:16 ق.ظ http://sarv-e-naz.blogsky.com

سلام
خیلی مواظب خودت باش از جاهای خلوت نرو تو شرکت. همیشه یه کاتری چاقویی چیزی همراه خودت داشته باش اگه یهو آقاهه خواست بزندتت یه وسیله دفاعی داشته باشی!
اگه زدت و کشتت دیگه بیا و به خودم بگو خودم میام می کشمش خوبه؟
پاییز رو فکر کنم واسه خاطر رمضون باشه که خبر دار نشدی
غصه نخور منم زیاد خبر دار نشدم

سلام ...

ورود این اشیاعی که فرمودید به شرکت ممنوعه! :))

باشه! خبرت می کنم اگه کشته شدم!!!

پرنده تنها یکشنبه 7 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 10:25 ق.ظ http://parande-tanha.blogsky.com

بابا تو چقدر به فکر مردمی ، یه خورده به فکر خودت باش ...
منم عاشق پاییزم ...

نه بابا کی به فکر مردمه ...
می تو!

مهناز سه‌شنبه 9 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 12:53 ق.ظ

بنده خدا اون آقاهه... گناه داره خوب.. :) lol///kidding
به هرحال شما بهتر از ماها میشناسید ایشونو...

آره خب از یه لحاظهایی گناه داشت بنده خدا ... دل خودمم سوخت!!!

مهناز جمعه 12 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 07:03 ب.ظ

:)

:-)

مهناز یکشنبه 14 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 12:30 ق.ظ

شما هم ار اهالیه پاییز هستید؟ و اینکه ۳ روز دیگه تولدتونه !!! wow... از همین الآن کلی تولدتون مبارک...تولد قشنگی داشته باشید.... من هم پاییزی هستم... :)
راستی دیر به دیر آپ می کنید!!!! چرا؟؟؟

بله! با جازتون البته ؛)

ممنونم ... لطف دارید ... چه خوب، از آشنایی با پاییزی ها واقعا خوشحال میشم.

هفته ای یکبار کمه؟ آخه می ترسم اگه این مطالب جالب رو در مدت کمتری منتشر کنم ملت شادی ذوق مرگ بشن!!! :پی

مهناز یکشنبه 14 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 12:41 ق.ظ

and something else,این جمعه هم آپ نکردید..!!!

بابا به جون آبدارچیمون آپ کردم! تاریخ و ساعتشو ببین ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد