مســــــــــتانه

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

مســــــــــتانه

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

۱۲۸

 

اینروزها عجیب مهربان شده ایم! نمی دانم اثر چیست؟! شاید از هوا باشد یا شاید از مقادیر متنابهی کافور که در غذای شرکت است!!! در کل احساس جالیست ... خدا نصیبتان کند! صبحها قبل حرکت به سمت شرکت برای کبوتر های محل گندم می ریزم و آنها هم سر ساعت معین می آیند و ناشتاییشان را میل می کنند و به منظور عرض ارادت و تشکر از این حقیر، (گلاب به روتون) روی تراس منزل اجابت مزاج می فرمایند! نمی دانید چه صحنه ی رمانتیکی است! اصولا عصرها به عشق دیدن شاهکارهای کبوتران به خانه می آیم!

 

 

*****

 

از نشانه های آخر زمان دیدن چیزهای عجیب و غریب است! الان هم همچین چیزهای عجیب و غریب کم دیده نمیشه! مثلا" رسیدن سن بلوغ به 4-5 سالگی و کمتر! دختره هنوز سنش 2 رقمی نشده موهاشو فشن! درست میکنه میاد تو خیابون دنبال دوست پسر! بچه های دبستانی هم دختر بازی جزء تفریحات سالمشون شده! والله من تو سن 10-12 سالگی هنوز فرق بین دختر و پسر رو نمیدونستم!!! ایضا" دوستانم!!! نمی دونم، شاید ایراد از من بوده یا مدارسی که توش تحصیل کردم مربوط به عقب مانده های ذهنی و فکری بوده!

 

 

*****

 

اگر در مقابل وسوسه مقاومت مى‌کنیم نشانه قدرت ما نیست، وسوسه ضعیف است!

این جمله یه جورایی شبیه به چیزیه که بهش اعتقاد دارم! اینکه هر آدمی یه قیمتی داره و یه آدم موفق یا به قول دیگه یه مدیر خوب قیمت هر شخص رو خوب میدونه!

 

*****

 

"عشق فریبی است تا آنچه بیشتر به نفع نوع است تا نفع فرد، انجام پذیرد. پس از آنکه این مقصود انجام شد و هدف نوع حاصل آمد فریب و اشباه رفع می گردد و فرد در می یابد که بازیچه و گول خورده ی نوع بوده است."

شوپنهاور

 

*****

 

پ.ن 1 :  وقتی توی تی وی یا رادیو از بعضی ازین مجریها یا مسئولین دروغهای شاخدار و وعده های سرخرمن میشنوم میدونی یاد چی میوفتم؟ یاد اون دختری که نامردانه! تو چشمام زل میزد و بهم می گفت: "عاشقانه دوستت دارم و بدون تو زنده نمی مونم" (و من دراز گوش توی دلم جاش دادم و باورش کردم) ولی با کمال پر رویی و وقاحت هرز پرید و رفت!

نظرات 11 + ارسال نظر
طوطی بانو جمعه 17 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:13 ب.ظ http://mittoo.blogsky.com

بار اولیه که به وبلاگ شما می آم و صحبتهاتون رو ساده و جالب و از صمیم قلب یافتم ... این بود که با اجازه تون لینکتون کردم که مرتب ازاین به بعد بهتون سر بزنم ...

ما هم مثل شما هر سال در ارشد ثبت نام می کنیم و قبول نمی شویم ... ما هم مثل شما شاغلیم و ناراضی ... و بقیه بماند برای بعد ... پیروز باشید ...

ممنونم ... نظر لطفته ...

پس همدردیم!!!

... دوشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 10:10 ق.ظ

سلام
خوندم ولی باید برم سر کلاس اخلاق ! دیر شده !!
بعدا دوباره میام!

دعا کن این حاج آقا امروز کمتر حرف بزنه! بدجوری روی اعصابمه!!!

فعلا...

سلام ...

بابا بچه مثبت!!! آخه کی ۲۰ اسفند توی دانشگاه پیداش میشه؟! چه برسه به اینکه بره سر کلاس اخلاق!!! شماها شاهکارید به خدا! من اگه کاره ای بودم بورست می کردم برای دوره های خارج کشور ...

حاج آقا همیشه حرفای خوب میزنه! :پی ...

شاد باشی ...

نگار دوشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:47 ب.ظ http://negaar.blogsky.com

سلام
متنت خیلی جالب بود الان وقت ندارم ولی بعدا میام کلی نظر میدم

سلام ...

درک می کنم! یه شب عیده و کلی کار ...

ونوس دوشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:56 ب.ظ http://zendegimoon.blogsky.com

سلام سلام
چقدر مطلب.میدونی چیه من چون چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار به خاطر شکستگی پای نازنینم مخم هم تعطیله.فقط اومدم دالی کنم و برم.به خصوص الان که درد هم دارم.خوب که شدم نظر میگم که دری وری تحویل مردم ندم.برم که عجیب درد دارم.خدا کنه نه تنها دل بلکه هیچ جای دیگه هم نشکنه.چون خیلی درد آوره:((

سلام ...

ایشالا که بهتر بشی ... کمتر ورجه وورجه کن خواهر!

ساغر تمنا سه‌شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:42 ق.ظ http://www.saghar-tamana.blogfa.com

سلام سعید جان

نمیدونی چقدر از دیدنت خوشحال شدم ..

چه مطالب قشنگی نوشتی .. همشون عین واقعیته ...

در مورد نوشته اولت که خیلی خوشم اومد باید بگم این کار هر روز منه .. نزدیک ۴ ساله که به کبوترهایی که پشت پنجره اتاقم میشینند گندم و ارزن میدم .. بعضی وقتها تعداشون به ۱۰ یا ۱۵ تا هم میرسه انگار همدیگر رو خبر میکنن..

توی کشوی میزم همیشه دو سه بسته ارزن و گندم اضافه میذارم که یه موقع بی غذا نمونند ... این کار بهم روحیه میده .. کار قشنگیه .. دوستش دارم ..

به امید دیدار سعید جان .. خیلی خیلی خوشحالم کردی که اومدی ...

سلام ...

واقعا لذت بخشه ... شما که دیگه ماشاالله مجهزی! ذخیره هم برای روز مبادا داری!!!

ممنون از حضورت ...

سروناز جمعه 24 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:04 ب.ظ http://sarv-e-naz.blogsky.com

سلام خوبی
ای ول میگما یه کمی از اون غذا ها برا ما هم بیار تا شاید در صد مهربونی خونمون زد بالا و مهربونتر شدیم!!!!
خب دیگه دوره زمونه عوض شده و دیگه زود زود بچه ها بزرگ می شن شاید هم دیگه اصلا بچه نیست بزرگن !!!!
مهم اینه که الان دیگه بهش فکر نکنی
اره داداش من
خوش باشی عزیز

سلام ... ممنون ...

خانوما نباید زیاد مهربون باشن! آقایون بد عادت میشن :))

چه میدونم والله ...

تمین سه‌شنبه 28 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 08:15 ق.ظ http://www.aminkhaki.com

مهندس .... مهندس .... مهندس تازه فهمیدی اخه تو .... ‌؟
من هنوز نفهمیدم :)
به کفترا دو بده که از اون بالا کفتر می آیه ... یک دونه دختر می آیه

چیه داداش؟ مشکوک میزنی؟!!!
نکنه اچسی چیزی مصرف کردی؟ :دی ....

مهرانی... سه‌شنبه 28 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:02 ب.ظ http://www.mehranweblog.blogsky.com

سلام سلام... سال نو مبارک...

به قول ترکا برای شما هم موبارک باشه!

مهتاب سه‌شنبه 28 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:12 ب.ظ

سلام سلام.تو مهربون بودی همیشه.والا من فکر میکنم ما مدرسهء عقب مونده‌هّای ذهنی نمیرفتیم.اینا زیادی جهشی دارن میرن بالا.
در مورد وعدهء مسئولین و شباهتی که گفتی هم باید بگم از این چیزا تو این مملکت زیاده.منو تو گوشامون زیادی دراز بوده که نفهمیدیم.
درضمن سال نو خیلی خیلی مبارک.آرزو میکنم امسال انقدر خوب باشه که تمام سختیهای گذشته رو فراموش کنی.بهترینها رو برات آرزو میکنم:*

سلام ...

آره حیف که هیکلم درشت نیست! وگرنه بم می گفتن خرس مهربون!

ایول! جهشم اونورترن!

نه تنها گوشامون دراز بوده پشتشم مخملی بوده! راستی، داری حرفای سیاسی میزنی؟ الان میرم می فروشمت! :دی

ممنونم عزیزم ... امیدوارم برای تو هم سال خوبی باشه و کلی بهت خبرهای خوش برسه که یکیش قبولی ارشد باشه!
:*

آیدا چهارشنبه 29 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 06:59 ب.ظ http://ayneh68.blogsky.com

سلام ...
خوبی ؟
اومدم سال نو رو تبریک بگم (البته پیشاپیش )
امیدوارم سال خوبی رو شروع کنی و ادامه بدی ... زندگی با تمام خوبی ها و بدیهاش جاریست ... امیدوارم با مامانت زندگی بهتر از قبلی رو توی سال جدید داشته باشین ...:)

سلام ...
ممنون ...

ممنونم ... خیلی از دیدنت خوشحال شدم ... منور فرمودید ؛)
منم برات آرزوی بهترینها رو می کنم...

م.م. چهارشنبه 7 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 08:26 ب.ظ

سعید، به زیبایی خورشید قسم می خورم که اون دختر لیاقت تو رو نداشته.

ایمان دارم که به {زودی} می فهمه که چه نازنینی رو از دست داده.

سعید، به اینکه با هات دوستم، افتخار می کنم.

م.م.

ما کوچیک شماییم دادا ... در خدمتتون داریم تلمٌذ می کنیم!

دیگه زیادی داری تحویلم میگیری ها! لوس میشم!!! :دی

شما بزرگواری ... ماهم به وجود عزیزانی مثل شما افتخار می کنیم ...

س.آ.پ!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد