مســــــــــتانه

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

مســــــــــتانه

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

هذیان ۱۲۶

 

تو این چند وقته اینقدر تو دست اندازهای زندگی بالا پایین شدم که وقتی واسه آپ کردن اینجا نبود، حتی وقت سرزدن به وبلاگهای دوستان هم نبود که ایشالا می بخشن ...

 

***

 

حرفهای پدر مادرمون رو که مراحل کاشت، داشت و برداشت مارو انجام دادن رو نمی فهمیم! (و ایضا" اونها هم حرفهای ما رو نمی فهمن) اونوقت من چه توقع بیجایی دارم که یه غریبه حالا چه دختر، چه پسر بیاد و همدم و همدرد من بشه و منو از تنهایی در بیاره! چه فکر احمقانه ای ...

آره ما آدمها تنها تر ازین حرفهاییم!

 

***

 

خدایا شکرت! واقعا" شکرت که من در جایی زندگی می کنم که مرا می خواهند به زور وارد بهشت کنند!

 

***

 

همینجا از تمامی آقایونی که به علت سردی هوا نتونستن بازوان و هیکل های خوش تراششون رو در لوای دسته جات سینه زنی و عزاداری برای دخترکان بزک کرده ی توی خیابونها به نمایش بذارن عذر خواهی می کنم و قول می دم دیگه جبرئیل سال دیگه به تاسیسات گرمایشی/سرمایشی زمین دست نزنه!!!

 

***

 

اگه خوب به دور و برت نگاه بندازی می بینی اکثر آدمها دارن یا واسه ی شکم یا زیر شکم دوندگی می کنن!!!

 

***

 

خدا هم یه روزی جوون بوده! مارو کاملا" درک می کنه ...

 

***

 

ما ز یاران چشم یاری داشتیم ...

 

             تو هم رفتی ... به سلامت ...