مســــــــــتانه

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

مســــــــــتانه

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

استاد ...

 

نمی تونم نسبت به حس نوستالژیک ماه مهر چیزی نگم! یادش بخیر اون مدادهای مشکی و قرمز که بعضیا میگفتن مداد گلی ... اون دفترهای کاهی که هیچ وقت باهاشون حال نمی کردم ولی دفتر دیگه ای نبود! پاک کنهای جوهری دو رنگ که بسکی گمشون می کردیم مامانامون مینداختن گردمون! یادش بخیر چوبهایی که از دست معلم ها خوردیم ... بستنی های زمستونی 10 تومنی ... وینستون قرمز بسته ای 60 تومن اونم اصل امریکایی!

 

-----------------

 

تا حالا شده بخواین ثواب کنین کباب شین؟! من زیاد! یکی از برو بچز فامیل اخیرا تحت تعلیم مربیان رانندگی بود که به گواهینامه پایه 2 نایل بشه! منم که تموم فوت و فنهای مربی های خودم رو جزوه کردم و دارم بهش پیشنهاد کلاس تقویتی رانندگی دادم (واسه خودم هم یه تجربه ای بود) و خوب مسلمه که از قدیم گفتن مفت باشه کوفت باشه! پس پذیرفت ... سرتونو درد نیارم دیگه از من بی استعداد تر این بابا بود و بعد کلی کلنجار فرق بوق رو با راهنما حالیش کردیم! تنها سوالش این بود که چه جوری دستی می کشن!؟ منم خودمو کنترل میکردمو می گفتم عزیزم شما راه رفتن معمولی رو بیاموز گواهینامتو بگیر! من برات یه دوره فشرده دستی و لایی و ... کشیدن تحت تعلیم اساتید فن میذارم! القصه روز آزمون فرا رسید و بنده هم پشت سر ایشون حرکت می کردم که ببینم نتیجه اولین شاگردم چه جوریاس ... چشتون روز بد نبینه این عزیزمون تحت تاثیر هیبت افسر قرار گرفته بود و کارهای محیرالعقول میکرد! مثلا در هنگام حرکت با دنده 2 و 50-60 کیلومتر سرعت استارت میزد! منم پشت سرش فقط عرق شرم میریختم! خلاصه بعد از رد شدن، عزیزمون به افسره گفت : جناب سرهنگ به من چه!؟ تمام این کارها رو این آقا یادم داد!!! افسره هم شاکی!، گفت بیا اینجا ببینم اصلا تو خودت گواهینامه داری که به بچه مردم درس رانندگی میدی؟ خلاصه اگه از محل متواری نشده بودم الان گواهینامه خودم هم باطل شده بود!

 

-----------------

 

این پول لعنتی چقدر شیرینه! هر کار می کنم نمی تونم شیرینیو حلاوتشو از خاطرم بیرون کنم! بسوزه پدر بی پولی!!!

 

-----------------

 

به بخت سوخته اعتقاد داری؟ نداری؟! داشته باش ... به این میگن بخت سوخته! : من هر امتحانی رو که قبول میشم جوابشو خصوصی میان به خودم میگن! ولی وقتی رد میشم اونم مفتضحانه! جوابش میره توی اینترنت و روزنامه و ماهواره و تازه نتیجه هارو تحلیل هم می کنن! خلاصه حیثیت ما میره زیر سوال! ای خدا ...

 

-----------------

 

دوباره

ماه رمضان شد می و میخانه بر افتاد

عیش و طرب و باده به وقت سحر افتاد!

 

بیایید تو این ماه بیشتر به یاد هم باشیم و همدیگرو دعا کنیم ... هممون گرفتاریهای خاص خودمونو داریم ... خواهش می کنم سر سفره افطارتون، سر نمازتون و ... بیاد ما هم باشید ... ممنونم.

 

 

نظرات 21 + ارسال نظر
چشم تو چشم جمعه 7 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 01:43 ب.ظ

اول !

ایول!

چشم تو چشم جمعه 7 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 01:53 ب.ظ http://eye2eye.blogsky.com

مداد گلی و لپ گلی ...
ما که نداشتیم !!

مگه تو گواهینامه داری ؟!O:
با چه اجازه ای هر غلطی دلت می خواد می کنی !!؟!

کاش مام مثل شما بی پول بودیم !

این بخت سوخته دامن منم گرفته !!

من همیشه یادتم D:

خجالت بکش! :))
تو که راس میگی!

نه!
با اجازه بابام!

کاشکی!

پس هم دردیم!

مرسی :))

یاسمین(حرفهای یه دختر غمگین جمعه 7 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 02:04 ب.ظ http://rue.blogsky.com

سلام
ممنون دوباره سری به من زدی
داستان آموزش رانندگی خیلی با مزه بود
بازم خوشحال میشم سری بزنی
شاد باشی

سلام ...

لطف دارین ... چشم.

محسن جمعه 7 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 02:52 ب.ظ

سلام
همه توجه کنن من داشتم اینجا اول می شدم که چشم تو چشم به بهونه چت رکب زد قهرمانی رو از چنگ ما درآورد
...پس من اول

از قیل قال مدرسه حالی دلم گرفت...از رفتنش بیشتر, ماه مهر هم که دیگه نگو..ماله خودمه
-----
بوی دل کباب من آفاق را گرفت...البته اگر جورابام پام نباشه
-----
خون شد دلم از حسرت آن لعل روان بخش...
حافظ خان روان بخشو خوب اومدی
-----
بخت خواب آلود ما بیدارخواه شد مگر...اگه بسوزه که دیگه هیچی
-----
زان می عشق کز او پخته شود هر خامی
گر چه ماه رمضان است بیاور جامی...ملتمس دعا

سلام ...

شما سالاری! اولی!

مال منم هست :))

چرا تن شاعرا رو تو گور می لرزونی آخه :))

محتاجیم به دعا!

مریم جمعه 7 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 03:09 ب.ظ http://darya777.persianblog.com

سلام
........
دفترهای کاهی .... ولی من دوسشون داشتم !
........
تنها سوالش این بود که چجوری دستی میکشن !!! :ی .... استادی بوده ها !
........
پول ....
.......
بخت سوخته که بخت من بود .... ای بابا ! به سوختشم رحم نمیکنی ؟ :ی
.......
شما هم همینطور ... !!

سلام ...

خط آدم رو خراب میکرد!

والله!

به به!

...

آوا شنبه 8 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 12:11 ب.ظ

سلام سعید کچل!
خوبی بابا جان؟ بگی نگی حالت اومده سر جاشا!
یه سوال واسه من پیش اومده، کدوم قرن ماقبل تاریخ بستنی زمستونی ۱۰ تومن بوده؟!!!
یحتمل هوش فامیلتون مشکل داشته، وگرنه شما که استادی بابا جان! راستش گواهینامت چه رنگیه؟ قرمزه؟
آقا اصلا هدف من تو زندگی پوله! از وقتی بابام خرجم رو از بقیه جدا کرده، همه جا پیاده میرم، هیچی نمی خرم، عوضش پول جمع میکنم، لامصب خیلی فاز میده!
...............................
بی مزه بازی بسه...
خیلی خوشحالم که حالت خوبه. تو هم یه بار ما رو دعا کن بلکه خدا چشمش به مام بیفته.
شادباشی عزیز

سلام! :))

ای همچین!
سال ۶۸!

نه کارت پایان خدمتم قرمزه!

:))

محتاجیم به دعا ...

شاد باشی ...

رز آبی شنبه 8 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 08:54 ب.ظ

ااا سلام اشتاد D:

با توجه به اینکه من جای مامان بزرگتم <:
۱۰۰ دفعه گفتم خالی نبند ... دفتر کاهی مال زمان بابای منه !

کلا ته همه ثوابا به کبابا ختم میشه !
اولا چیزی که از برادر آموختم دستی کشیدن بود D:

دل خوشی از این پدرسوخته ندارم ... (-I

آخی چــِنقَـــدِ طفلکی میشی D:

ما ؟ مگه چندتایی ؟ D:
امر خیره ؟ قلب ملب در آوردی ! D:
شوخی کردم (; حتما اگه قبول باشه (;

شلام!

ای بابا به من چه شما مرفه بی درد بودی دفترهاتو از انگلستان میاوردن! من دفترام همه کاهی بوده!

ایول! درایور!

من دارم زیاد! :))

والله!

ما زیادیم ! ممنون.

رز آبی شنبه 8 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 08:57 ب.ظ

اولین* چیزی که ...

D:

:دی!

پرنده تنها یکشنبه 9 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 10:11 ق.ظ http://parande-tanha.blogsky.com

این یاهو مسنجر و باید خفت کرد که pm ها رو نمیرسونه ... شایدم اون کسی که منو هک کرده ...
بازم همون جمله بعد از ۱۷ سال ...
آره خوراکی ارزون بود ... ما که تو نخ دود نبودیم و نیستیم ...
درس نده ...
پول ...
ا ، تو هم مشکل پیدا کردی با اعلام نتایج ... حقته D: تا نتایج مردم رو اعلام نکنی ...

زشته بابا اینجا زن و بچه رد میشه! خفت چیه!

آره ...
ایول!

حقمه! باشه! اگه دوباره قبولیتو خبر ندادم! :)))

آوا یکشنبه 9 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 05:32 ب.ظ

إ إ إ إ.........آهنگتم که عوض کردی زبل خان!
مام بی خیال عشق و عاشقی شدیم بابا جان....
نون تو بی خیالیه!
به قول آقای حافظ
ساقیا می بده و غم مخور از دشمن و دوست
که به کام دل ما آن بشد و این آمد!
ایام به کام سعید آقا

زبل خان اینجا زبل خان اونجا!

ممنون ...

آوا سه‌شنبه 11 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 10:07 ب.ظ

سلام سعید کچل
اون شعر ماله سیمین بهبانیه. خواهش می کنم. قابلی نداشت.
ببین رفتم یه نگاهی به اون وبلاگ قبیات انداختم. چقدر کوچولو بودی اونموقع ها!!! خیلی بامزه بودن. الان خیلی بزرگ شدی.
از الان تا ۱۶ مهرم تولدت مبارک!
؛) راستی ببینم تو چرا هیچ میلی تو این وبلاگ نداری؟
شاید خواستیم واست کادو بفرستیم بابا جان.
(خیلی با این پست مرتبط بود واقعا)

سلام :))

دست شما درد نکنه! الانشم کوچکیم!
ممنون

نوشین جمعه 14 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 12:17 ق.ظ http://shaftalookhandeh.blogsky.com

سلام.خیلی باحالی تو بابا.بینم قصد تبادل لینک نداری تو؟اگه دوست داشتی یه سری به ما بزن.قربونت.

سلام ...

باحالی از خودتونه ... تبادل لینک؟ باشه ...

ونوس جمعه 14 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 01:09 ق.ظ http://venusetanha.blogsky.com

سلام
خیلی بامزه مینویسی.یه لطفی کن برای منم دعا کن.من به خاطر بیماری نمیتونم روزه بگیرم ولی خیلی دوست دارم دوباره امتحانش کنم.

رز آبی جمعه 14 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 05:21 ق.ظ

سلام آق سعید
آره میدونم D:
آخی !! عقدش کن بعد دانلودش P:

سلام ...

نمیشه صیغه کرد؟‌:))

رز آبی جمعه 14 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 04:45 ب.ظ

اوا خاک عالم آپ نکردی ؟!

من که میدونم میخوای یکشنبه آپ کنی شیطون <:
تا یکشنبه نشده یه کلمه هم از نمیشنوی٬ اصرار نکن D:

oh my God آهنگشوووو D: بسیار I love you فرمودین از آهنگتان D:

نه!

ای شیطون! :))

قابل نداشت!

ویرایشگر جمعه 14 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 04:46 ب.ظ

ازم*

فرمودیم*

به قول مهندس ... تو دیکته چند میشدی؟! :))

آوا شنبه 15 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 10:19 ق.ظ

دیر کردی....

ای ...

رز آبی یکشنبه 16 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 12:04 ق.ظ

سلام

تـــــــــــــــــــــولدت مبـــــــــــــــــارک X:

سلام ...

ممــــــــــــــــــــــنون!

**مریم** یکشنبه 16 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 01:22 ق.ظ http://faslebieshghi.blogsky.com



آخی یادش بخیر واقعا ...منم روز اول مهر دلم خیلی هوای مدرسه رو کرد ! یادش بخیر نمره ی تک گرفتنها ...!
خوب شد از محل متواری شدی ...حالا خودمونیما گواهی داری یا نه ؟
نماز و روزه های شما هم قبول ...


گواهی نامه که نه ولی تصدیق دارم!

ممنان!

**مریم** یکشنبه 16 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 01:23 ق.ظ http://faslebieshghi.blogsky.com

تولدته ؟ تولدت مبارک !

ای همچین! مرسی ...

محسن یکشنبه 16 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 05:48 ق.ظ

ناجنس پشت دسته ما خوابیده بودی!!
روز میلادت مبارک

آره من پشت سرت بودم! تا اومدم صدات کنم اومدی زمین!

ممنونم ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد