مســــــــــتانه

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

مســــــــــتانه

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

من ازین خسته ام که میبینم ...

من میگفتم شب عشق با این سیاهی، نداره ترسی برام وقتی تو ماهی ...
تو میگفتی آره من ماهم ولی تو اومدی آسمونت رو اشتباهی!!!

چه جلب!!!


--------------------


استادی صدها شاگرد داشت. همه ی آنها در زمان مناسب نیایش می کردند...به جز یکی که دائم الخمر بود ...
روز احتضار، استاد شاگرد دائم الخمر را به کنارش فراخواند و تمامی اسرار نهانش را به او منتقل کرد. شاگردان دیگربرآشفتند :
چه شرم آور، ما همه چیز خود را برای استادی فدا کردیم که نمی توانست توانایی های ما را درک کند!
استاد گفت: باید این مطالب را به کسی منتقل می کردم که خوب می شناختم. کسانی که پرهیزگار می نمایند، غرور، خودبینی، و نابردباری خود را پنهان می کنند. بنابراین تنها شاگردی را برگزیدم که می توانستم نقص هایش را ببینم: شاگرد دائم الخمر را ... .

از کتاب مکتوب
پائولوکوئیلو


--------------------
شاد و اردیبهشتی باشید ...