پیمان شکست یار و به عهدش وفا نکرد
من انتظار عاطفه از گل نداشتم
آواره سر به کوچه و صحرا گذاشتم
غم ، با روان من چه بگویم چه ها نکرد !
افسوس بر جوانی و بر زندگانی ام
اندوه زندگانی ام از یاد رفته بود
اندوه من ، جوانی بر باد رفته بود
دیگر چه سود زندگی بی جوانی ام؟