مســــــــــتانه

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

مســــــــــتانه

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

مــــادر ...

                       

مــــــادر ... کلمه ای که در وصفش همیشه قفل می کنم! چند سالیه روز مادر که میشه هوای چشمام ابری میشه و یه بغض توی گلوم سنگینی می کنه ... وقتی یاد محبتهایی که مادرم در حق من کرده می افتم ... وقتی موهای سفید، چین و چروک هایی که توی صورت افتاده می بینم که خیلیاش به خاطر من بوده از خودم خجالت می کشم. مادر ی که این همه محبت در حق من کرده و من ذره ای از محبتهاش رو نتونستم و نخواهم تونست که جبران کنم ... همه این ها یه بغض میشن توی گلوم ...

خدایا ممنونم ازت که سایه مادر بالای سرمه ... درسته که خیلی چیزا ندارم ولی در عوض یه مادر خوب و فداکار دارم که به یه دنیا می ارزه ...

خدایا به حق آبروی حضرت زهرا سایه هیچ مادری، این رحمت خودت رو از سر فرزندانش کم نکن ...

 

خانومها روزتون مبارک ...

مــــــادر های مهربون روزتون مبارک ... اگه هم ما بچه ها کم لطفی می کنیم در حقتون می دونم اینقدر بزرگوار هستید که خواهید بخشید ...

 

-------------------

 

کاش تو این عصر تکنولوژی و ارتباطات به دنیا نمیومدم! فکر کنم هرچی بدبختی باشه زیر سر این پیشرفتهای بشر باشه ... حیف که نمیشه اینجا خیلی چیزا رو گفت ... حیف!

 

-------------------

 

زندگی کردن من مردن تدریجی بود

 

         آنچه جان کند تنم، عمر حسابش کردم ...