مســــــــــتانه

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

مســــــــــتانه

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

آغوش ...

 

                    

می دونی الان بزرگترین آرزوم چیه؟ دو تا دست گرم و مهربون که این دستهای سرد و مرده منو بگیره و یه آغوش باز که اجازه بده ساعتها بهش پناه ببرم و گریه کنم ...

به نظرتون خیلی خواسته بزرگیه؟

می ترسم ... می ترسم از روزی که به این آرزو برسم اما دیگه تو وجود خسته من روحی وجود نداشته باشه ...