مســــــــــتانه

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

مســــــــــتانه

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

ی د ی ا ت ک م

 

*یه زمانی برام آدمها خیلی مهم بودن ... دوست داشتم توی هر کاری نظراتشون رو بدونم و ازین حرفا ... الان به حرف هیچکس اهمیت نمیدم جز اونهایی نسبت بهشون محبت دارم و اونها هم متقابلا محبت دارن! اینجوری دایره آدمهای اطرافم خیلی کوچیک شده ... ولی خوب دیگه برام اهمیت نداره وقتی توی خیابون راه میرم یا رانندگی می کنم کسی بهم بگه آقا زاده یا بگه جوات آقا! اینطوری تازه آدم میتونه خیلی بهتر با بقیه ارتباط بر قرار کنه!!!

 

* داشتم فکر می کردم عجب روزگاریه ها! آدمی که توی زندگیش n تا امید و آرزو داره میره تو خیابون زرت میمیره! ما که هلاک مردنیم و هیچ آرزویی هم تو این دنیا نداریم پشه هم لگدمون نمی زنه!!! (خدایا این ناشکری نبودا! من میخوام زودتر به وصالت برسم! ارواح عمم!)

 

* یه برنامه ریزی کردم واسه آیندم که اگه کارم درست شه حتما انجامش میدم! 8-16 سرکار دولتی! 16-24 رانندگی آژانس! 24-8 صبح فردا خواب! پنجشنبه ها و جمعه ها هم از خروس خون تا بوق سگ آژانس! مردم بسکه تفریح کردم!!!

 

* از جمعه ها که خیلی وقته حالم بهم می خوره! اما سرایت کرده و داره کم کم از تمام روزهای هفته حالم بهم میخوره! اگه تو هم تو زندگی من نبودی دیگه چی میشد!

 

* تازه فهمیدم که حتی به خودم هم نباید اطمینان کنم! این دنیای کثیف جایی برای تکیه کردن نداره!

 

* کسی از شماها کتابی در مورد رفتار درست با انسانها نمیشناسه؟ فکر کنم در زمینه رفتار درست با ادمیزاد مشکل پیدا کردم ... ممنون میشم راهنماییم کنید (این درخواست کاملا جدی بودا!)

 

** میدونی به خدا چیزی تو دلم نیست ... اگه آزارت دادم عمدی نبوده ... شاید به خاطر نوع شخصیتیم اینطور عمل می کنم ولی اینو مطمئن باش اگه هنوز نفس می کشم، تو یکی از دلیلهاش هستی ... مطمئنم که درکم می کنی ... و امیدوارم چیزی از من به دل نگرفته باشی عزیزم ...

در این دنیا که حتی ابر نمی گرید به حال ما

همه از من گریزانند، تو هم بگذر ازین تنها ...