مســــــــــتانه

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

مســــــــــتانه

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

۱۵۰

 

می خواد تو زندگیت یه اتفاق مهم بیوفته یا یه چیزی تو این مایه ها! از چند روز قبل از روز موعود لحظه شماری اون واقعه رو می کنی. شاید از یک هفته قبل هر روز تقویم رو نگاه کنی و بشمری چند روز مونده؟! خلاصه روز موعود فرا می رسه و تو توی اون واقعه قرار می گیری! هیجانت دیگه به بالاترین حد ممکن رسیده ... اما بعد ازینکه بازه زمانی اون واقعه رو رد می کنی می بینی اونقدرها هم هیجان نداشت! و یه چیز معمولی و زودگذر مثل بقیه چیزهای زندگی بود! برای من به شخصه بازه زمانی قبل از این وقایع بسیار هیجان آوره و مثل اینکه قرصهای شادی آور یا انرژی زا مصرف کرده باشم شاد و سرشار از انرژیم اما بعد از اون واقعه یه جورایی میرم تو فاز افسردگی! انگار باید تاوان تمام اون شادی و هیجان رو پس بدم!

در کل زندگی کردن یا بهتر بگم زندگی رو درک کردن و لذت بردن یه هنره! متاسفانه من این هنر رو ندارم ... ایشالا شما هنرمند باشید!

تمام پنجره ها بسته شد، سیاه شد ...

امید یه نفس ِ راحت کشیدن تباه شد ...

برادر، برادرو فروختو پدر، مادرو ...

به لجن کشیدن هرچی اعتقاد و باورو ...

خدا نشست و گریه کرد و خداییشو پس داد ...

ابلیس از غصه مست کرد، هر چی خورد پس داد!

و سخن آخر : همدردی با کسایی که هیشکیو ندارن که بهشون فکر کنه ...