مســــــــــتانه

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

مســــــــــتانه

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

۱۵۱

 

حدود سه ماهه که پستی نداشتم. دلم برای نوشتن تنگ نشده بود اما برای آدمهای مهربونی که اینجا سر میزنن خیلی تنگ شده بود! دلیل ننوشتنم این بود که سرم خیلی شلوغ شده بود و به خیال باطل خودم داشتم سر و سامون می گرفتم! اما زهی خیال باطل ... انگار تقدیر ما هم بی سر و سامونیه ... خراب خرابم ... 

تحویل سال امسال چشمام بارونی بود اما برای همه بهترین آرزوهارو کردم! به جایی رسیدم که می بینم وقتی خودم نمی تونم و قسمت نمیشه آدم خوشبختی باشم آرزوی خوشبختی برای دیگران کنم بلکه دیدن خوشبختی دیگران یکم آرومم کنه! امیدوارم براتون سال 88 سال سرشار از شادی، سلامتی، موفقیت و خوشبختی باشه ... 

وقتی 25 سال از عمرت می گذره یا به قولی ربع قرن زندگی کردم و هیچی ندیدم هیچ انتظاری ندارم بقیش خیلی متفاوت باشه و تو شادی و خوشبختی بگذره! نا شکری نمی کنم همینش هم برام غنیمته ولی قبول کنید آدمی که از تنهایی درونی رنج می بره و داغ محبت کردن و محبت دیدن به دلش مونده این زندگی خیلی سخته! کاشکی همه چیز دست خود آدم بود اونوقت می تونستم تمومش کنم. 

هرچه سعی کردم نتونستم پست بهتری برای اولین پست سال 88 داشته باشم. شما هم زیاد به خودتون فشار نیارید! نهایت لطفی که می کنید اینه که بخونید و برید ... همین! من انتظار کمک از هیشکیو ندارم و اینها همش درد دله و اگه نگم غمباد می گیرم! 

ماهی کوچولوم هم امروز مرد ... 

سال خوبی داشته باشید.