مســــــــــتانه

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

مســــــــــتانه

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

عشقبازی ...

خنده بر لب می زنم تا کس نداند راز من

ورنه این دنیا که ما دیدیم خندیدن نداشت

 

 

* نمی گم خیلی آدم خلاقی هستم ولی یه ذره خلاقیت رو دارم! ولی این کاری که مشغولش شدم خوراکش کشتن خلاقیته! یه مشت آدم افسرده کله سحر میان میشینن پشت میزاشون و فقط کاری رو انجام میدن که دستور العملش توی کتابها نوشته شده! اسم خودشون رو هم گذاشتن مهندس ... داشتم فکر می کردم فرق من با آدمهای موفق چیه؟ دیدم اونها میرن پی عشقشون ... پی کاریکه دوست دارن واسه همین ممکنه 10 تا شغل هم عوض بکنن. ولی من چون شرایط جامعه از جمله بیکاری شدید قدرت ریسک پذیریمو به صفر رسونده مجبورم هر روز برم سر کاری که لجمو در میاره!

 

* به پسرک نوازنده محلمون یه مبلغ ناچیزی دادم ... تو چشمام نگاه کرد و گفت: آقا شما خیلی مهربونی، خوش به حال بچه هات! نمی دونم چی شد وقتی به خودم اومدم دیدم دست پسرک رو گرفتم و دارم به پهنای صورتم اشک میریزم ... پسرک بیچاره هم ترسیده بود و هی می گفت آقا غلط کردم! حرف بدی زدم که ناراحت شدید ...

 

* عشقبازی بدون عشق هم عالمی داره! به قول بهروز وثوق (فیلم همسفر) : خدایا این حالو از ما نگیر!!!!

نظرات 10 + ارسال نظر
آیدا خانوم ! جمعه 19 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:55 ب.ظ

آخی تو هم که با احساس ...
آخه اونم بلد نیستم منه بدبخت !!! کاش یکم قدرت تخیلم یاری میکرد .. این عقل لامذهب همش مانع رویاهای قشنگم میشه !!!
در مورده کارتم همه همینن دیگه ... یاد بابام میفتم ... چقدر پیشرفتا میتونست بکنه که ... ای بابا ...

آره دیگه!!!

به قول شاعر عقل رو بذار کنار! دیوانه شو!

چی بگم ... زندگیه دیگه ...

ونوس ومحمد جمعه 19 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:16 ب.ظ http://zendegimoon.blogsky.com

سلام سلام
چطوری؟منکه اصلا خوب نیستم.محمد بعد از یه هفته رفت اهواز.انقدر گریه کردم چشمام نمیبینه هیچ جارو.ایشالا یه شرکت تولید خلاقیت بزنی تا همه جوونای مثل خودت نجات پیدا کنن.خودتم مثل این فیلما با یه شکم گنده!!!! دستتو بکنی تو جیب بغل جلیقت ساعتتو در بیاریو بعد یه نگاه از بالا به تشکیلاتت بندازیو یه لبخند با رضایت کامل بزنی.سناریوی خوبی نوشتم؟

سلام ...

اینقدر خودت رو ناراحت نکن ... ایشالا بر میگرده. ایشالا یه روزی می شه که ثانیه به ثانیه کنار همید ...

وای چه سناریوی قشنگی بود! کلی خندیدم ... امیدوارم به حقیقت بپیونده!

... قرار شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:37 ق.ظ http://1st-gharar.blogsky.com


۵ شنبه ی همین هفته

قرار تایستانی بلاگ اسکای فراموش نشه

منتظر دیدارتون هستیم ... (:

http://1st-gharar.blogsky.com

اومدم!
خوش گذشت ...

سروناز شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 04:23 ب.ظ

اشکمو در اوردی
کاشکی منم بودم و اونجا گریه میکردم.
.....................................................................
از کارای پشت میز نشینی بدم میاد. اما هممون جرات ریسک رو نداریم
خدا کنه که یه کمی هیجان پیدا کنه کارت.
به امید روزی که ببینم تو هم نوشتی که رفتی پی عشقت
شاد باشی

ای بابا ... ایشلا در مراسم شادی ببینیمتون! نه گریه!

ممنونم ...

نه دیگه فکر نکنم اون روز برسه ...

دلت شاد ...

م.م. یکشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:09 ق.ظ

سلام
یه چیزی و دوستانه، برادرانه و .. بهت بگم. (خیلی مهمه)
اصلا این فکر رو نکن که {کارت} لجت و در می آره و از کارت بدت می آد.
چون این طوری 2 ماهه از پا در می آی.
حتی شده، آلودش شو و مثل اونای دیگه شو. (البته چه بخوای، چه نخوای، این طوری می شه. همین مهرانی خودمون و می بینی، من به افکارش ایمان دارم، ولی توی ایران اجرا {نا}شدنی اند.)
خلاصه اینکه خندیدن الکی، بهتره نخندیدنه. (همون شعر اول پست تو عشق است.)

خوش باشی،
م.م.

سلام ...

ممنونم واسه راهنماییات. خدایی با نظرات خیلی حال می کنم، چون انتقال تجربه می کنی ... دستت درد نکنه ...

امین سه‌شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:55 ق.ظ http://aminkhaki.com

فرق می کنه ... اینکه کاری رو انجام بدی که دوس داری ولی مجبور باشی 2 ماه هیچی پول نداشته باشی ... یا اینکه کاری رو انجام بدی که دوس نداری و ماه به ماه با خیال راحت بری بانک حقوقتو بگیری ...
هر کدومش محاسن و معایب خاص خودشو داره ... یه سری ادما ترجیح میدن که کارمند باشن ولی خیالشون راحت باشه که بعد از 30 .. به راحتی می رن حقوقشونو می گیرن ... و ادمایی که که دوست دارن ماهی یه بار کارشونو عوض کنن و ...

دنیا به نظر من برای هر کس یه سوراخ دعای جداگانه داره که باید هر کسی برای خودش پیداش کنه .

منکه هنوز سوراخ دعام رو پیدا نکردم!

مهتاب سه‌شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:38 ب.ظ

من اون شب که اومدم خوندم انقدر حالم بد بود که نتونستم برات کامنت بذارم.معذرت میخوام سعید جان.نکنه فکر کنی بی‌معرفت بودما:)من خودم همیشه دلم میخواد اگه قراره کار کنم کاری رو انجام بدم که دوسش دارم.البته شاید این انتخاب برای خانوما که قرار نیست به اندازهء آقایون خرج زندگی رو بدن راحتتر باشه.شایدم نه.چون الان دیگه مرد و زن معنی نداره تو این موارد.به نظرم این خود آدمه که اگه فقط قصدش شعار دادن نباشه میتونه اون کاری رو بکنه که دلش میخواد و دنبال رویاهای شخصیش بره:)

ای بابا چرا حالت بد بود؟ امیدوارم از پست من اینجوری نشده باشی ...
نه این چه حرفیه به من اثبات شده که شما کی از بامعرفتهایی ...

امیدارم تو کار دومم بتونم دنبال چیزی که دوست دارم برم ... میدونی که تو این دوره زمونه حداقل باید دو یا سه شغله باشی!!! :)

من چهارشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:43 ب.ظ http://blue-stars.blogsky.com

اگه واقعا نمیتونی کارتو عوض کنی پس حداقل سعی کن همین کار رو خوش بینانه تر ادامه بدی.همیشه راهی هست.یعنی طبق معمول توام باید مثل بقیه ی آدما خودتو گول بزنی که زندگی زیباست تا بتونی باز هم زندگی کنی!

نمی دونم چرا دیگه نمی تونم خودم رو گول بزنم! زرنگ شده لامذهب گول نمی خوره :)) ولی کاملا درست می گی ...

خدائی جمعه 26 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:34 ق.ظ http://khodaei.blogsky.com

سلام.....
خوبی ...خوشی...زندگی بر وفق مراده...
آمدم عرض ادبی کنم و برم...
قرار خوب برگزار شد...من لذت بردم
موفق باشی
یا حق

سلام ...

ممنونم عزیزم ...
منم لذت بردم ازینکه در کنار شما دوستان مهربون بودم ...

دلت شاد ...

مجتبی جمعه 26 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:29 ق.ظ http://my-memento.blogsky.com

موفق باشی گلم.

ممنونم عزیزم ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد