دقیقا مثل یه سگ وحشی میمونم که آرزوی گاز گرفتن و تیکه پاره کردن رو داره ولی اون قلاده ای که دور گردنشه بهش اجازه این کارو نمیده! قلادهء منم یکی دست مادرمه و یکیشم دست خدامه! دارم لحظه شماری می کنم واسه اون روزی که منو آزاد بذارن ... اون وقت منم و اون لیست سیاهی که اسم خیلی ها رو توش نوشتم. اون کثافتهایی که ترکمون زدن به زندگیم. اون آشغالهایی که نمک خوردن و نمکدون شکستن ... آدم زیاد باهوشی نیستم ولی هوش خوبی توی انتقام گرفتن دارم و می دونم از کجا باید ضربه بزنم، چون از هر کسی که انتقام گرفتم دیگه نتونست کمر راست کنه!!!
تف تو این روزگار ... روزگاری که به جای اینکه بذر محبت تو دل من بکاره ... تخم کینه رو کاشته و یه آدم درست کرده با کلی عقده های روحی و روانی ... یه آدمی که تو کوچه پس کوچه های گذشته گیر کرده ...
* می خوام تم وبلاگ رو عوض کنم! برگردم به همون سبک طنزی که کار رو باهاش شروع کردم ... بابا ملت که گناه نکردن فقط بیان اینجا از غم و غصه های من بخونن!
می گن بخشیدن ادم ها مال اونی نیست که بخشیده می شه بلکه مال اون کسیه که می بخشه!!!
تنفر مثل یه پیچک خاردار می مونه که دور بدن ادم رشد می کنه!بهتره از ریشه خوشکوندش.
آره کاملا درست میگی ولی نمی دونم چرا این حس لعنتی تنفر ازم جدا نمیشه ...
سلام سعید جون.من حست رو خیلی خوب درک میکنم.اما این حس انتقام جویی که در وجودته الان فقط خودتو داغون میکنه.به خدا بسپارشون.مطمئن باش اون بهتر از خودت میتونه انتقامت رو ازشون بگیره.فقط بهش اعتماد کن.درضمن این وبلاگ مال توئه و تو حق داری هرچی خواستی با هر حسی که داشتی بنویسی.اگر کسی وبلاگ طنز دوست داره و غم و غصههای تو رو نمیخواد بدونه یا باهات همدردی کنه میتونه اینجا رو نخونه.هرجور دوست داری بنویس.همیشه لازم نیست انقدر خودمون رو سانسور کنیم که دیگران ناراحت نشن.
سلام مهتاب عزیز ...
می دونی شاید این حسم از ایمان ضعیفم سرچشمه گرفته!
تنها فردی بودی که در مورد قسمت دوم متنم نظر دادی! ممنونم :) باشه هر جور دلم خواست می نویسم ... خواننده های اینجام دیگه به روش نوشتن من خو گرفتن! ؛)
سعید!!!!!!!!!!!!!
خوبی؟!
این حرفا چیه؟!
باور کن ترسیدم!!!
دیگه نمیام نزدیکت تا اطلاع ثانوی :دی
بعید نیست منم جزو لیست سیاهت باشم!
خوبم شما چطوری؟!
بابا من کجا شما کجا؟ ما از چشمامون بدی دیدیم از شما ندیدیم!!! نترس تو لیست سیاهم نیستی ...
سلام سعید جان
میفهمم چی میگی...مثل همه شعار نمیدم که گذشت بهتر از انتقام...
دلت شاد
سلام ...
خوشحالم که درکم می کنی ... و ممنون که شعار ندادی :)
قربانت ...
احیانا اسم ما که توی لیست سیاه شما نیست؟؟؟!!!...
داداش ما کوچیک شماییم! زمین خوردتیم!!!
اسم ما تو لیست شما نباشه اسم شما تو لیست ما نیست ... :))
سلام
آخ جون دوباره همون روحیهء قدیمی.من لذت میبرم شما جوونای با روحیرو میبینم!!!!
چطوری سعید جان؟خیلی خوشحالم که میخوای انتقام بگیری.بیا منم دو سه نفر هستن میخوام حالشونو بگیرم با هم میریم.تو کمک من باش من کمک تو.باشه؟
سلام ...
خواهش می کنم! قابلی نداشت :))
چشم در خدمتیم ...
سلام خوبی سعید جون
ای بابا چرا انتقام
بذار به حال خودشون
خدا خودش می دونه چیکار کنه
حالا اینا رو ولش کن بیا اینجا دارم خونمون رو رنگ می کنم شدیدا به کارگر احتیاج دارم
میای کمکم کنی؟؟
سلام ...
چشم سپردیم دست خدا ...
بله کارگر نقاش درخدمت شماست :))
بابت همه چیز متشکرم سعید جان
خواهش می کنم ...
چه خفن !!!!
خفنی از خودتونه :))
سلام
باورت نمیشه ولی منم کلی فکر کردم که تولد یکی دیگه که من میشناسمش ۱۳ خرداده.کلی فکر کردم ولی مخم جواب نداد.منم پیر شدم رفت دیگه.
سلام ...
این چه حرفیه شما اول جوونیتونه ...
راستی به قول خودت با سه روز تاخیر تولد مامانتو تبریک بگو و از طرف من یه دنیا ببوسش.امیدوارم تا همیشه سایش بالای سرت باشه.
تبریک رو هستم! ولی بوس رو نه میترسم فیلتر بشم :))
ممنونم عزیزم ... ایشالا هم سایه مادرت هم محمد عزیز همیشه بالای سرت باشه ...
زندگی چیست؟!
..........سراسر همه درد
..................کوره راهی که شود ختم به مرگ
.
.
.
دلت شاد داداشی
زیبا بود ...
ممنونم ...
سلام آقا سعید !...
متاسفم !.... .................................... ......
سلام مریم خانم ...
برا من متاسفی یا دوره زمونه؟ یا چیز دیگه؟!
مهندس تو هم که بدتر از منی :پی
فکر کنم مشکل ازون خراب شده ای بود که توش تحصیل کردیم :))
سعید خیلی خطرناک شدیا ... انتقامو ... خب میگفتی ... آخش که چی ؟! چرا نمیسپریشون به خدا ؟ خدا خودش قشنگتر کارشو بلده ... شمام دخالت نکن تو کارش :دی
از این نوشتت معلوم بود چه طنزی در راهه ... خدا به دادمون برسه :دی