مســــــــــتانه

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

مســــــــــتانه

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

انتقام ...

               

 

دقیقا مثل یه سگ وحشی میمونم که آرزوی گاز گرفتن و تیکه پاره کردن رو داره ولی اون قلاده ای که دور گردنشه بهش اجازه این کارو نمیده! قلادهء منم یکی دست مادرمه و یکیشم دست خدامه! دارم لحظه شماری می کنم واسه اون روزی که منو آزاد بذارن ... اون وقت منم و اون لیست سیاهی که اسم خیلی ها رو توش نوشتم. اون کثافتهایی که ترکمون زدن به زندگیم. اون آشغالهایی که نمک خوردن و نمکدون شکستن ... آدم زیاد باهوشی نیستم ولی هوش خوبی توی انتقام گرفتن دارم و می دونم از کجا باید ضربه بزنم، چون از هر کسی که انتقام گرفتم دیگه نتونست کمر راست کنه!!!

تف تو این روزگار ... روزگاری که به جای اینکه بذر محبت تو دل من بکاره ... تخم کینه رو کاشته و یه آدم درست کرده با کلی عقده های روحی و روانی ... یه آدمی که تو کوچه پس کوچه های گذشته گیر کرده ...

 

* می خوام تم وبلاگ رو عوض کنم! برگردم به همون سبک طنزی که کار رو باهاش شروع کردم ... بابا ملت که گناه نکردن فقط بیان اینجا از غم و غصه های من بخونن! 

نظرات 15 + ارسال نظر
خزان نوشت جمعه 11 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:10 ب.ظ http://chayesabz.blogsky.com/

می گن بخشیدن ادم ها مال اونی نیست که بخشیده می شه بلکه مال اون کسیه که می بخشه!!!
تنفر مثل یه پیچک خاردار می مونه که دور بدن ادم رشد می کنه!بهتره از ریشه خوشکوندش.

آره کاملا درست میگی ولی نمی دونم چرا این حس لعنتی تنفر ازم جدا نمیشه ...

مهتاب شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:18 ق.ظ

سلام سعید جون.من حست رو خیلی خوب درک میکنم.اما این حس انتقام جویی که در وجودته الان فقط خودتو داغون میکنه.به خدا بسپارشون.مطمئن باش اون بهتر از خودت میتونه انتقامت رو ازشون بگیره.فقط بهش اعتماد کن.درضمن این وبلاگ مال توئه و تو حق داری هرچی خواستی با هر حسی که داشتی بنویسی.اگر کسی وبلاگ طنز دوست داره و غم و غصه‌های تو رو نمیخواد بدونه یا باهات همدردی کنه میتونه اینجا رو نخونه.هرجور دوست داری بنویس.همیشه لازم نیست انقدر خودمون رو سانسور کنیم که دیگران ناراحت نشن.

سلام مهتاب عزیز ...

می دونی شاید این حسم از ایمان ضعیفم سرچشمه گرفته!
تنها فردی بودی که در مورد قسمت دوم متنم نظر دادی! ممنونم :) باشه هر جور دلم خواست می نویسم ... خواننده های اینجام دیگه به روش نوشتن من خو گرفتن! ؛)

نارسیس شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:36 ب.ظ http://pacific.blogsky.com

سعید!!!!!!!!!!!!!
خوبی؟!
این حرفا چیه؟!
باور کن ترسیدم!!!
دیگه نمیام نزدیکت تا اطلاع ثانوی :دی
بعید نیست منم جزو لیست سیاهت باشم!

خوبم شما چطوری؟!

بابا من کجا شما کجا؟ ما از چشمامون بدی دیدیم از شما ندیدیم!!! نترس تو لیست سیاهم نیستی ...

یاسمین(حرفهای یه دختر غمگین یکشنبه 13 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:20 ق.ظ http://rue.blogsky.com

سلام سعید جان
میفهمم چی میگی...مثل همه شعار نمیدم که گذشت بهتر از انتقام...
دلت شاد

سلام ...

خوشحالم که درکم می کنی ... و ممنون که شعار ندادی :)
قربانت ...

م.م. یکشنبه 13 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:34 ق.ظ

احیانا اسم ما که توی لیست سیاه شما نیست؟؟؟!!!...

داداش ما کوچیک شماییم! زمین خوردتیم!!!
اسم ما تو لیست شما نباشه اسم شما تو لیست ما نیست ... :))

ونوس ومحمد دوشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:38 ق.ظ http://zendegimoon.blogsky.com

سلام
آخ جون دوباره همون روحیهء قدیمی.من لذت میبرم شما جوونای با روحیرو میبینم!!!!
چطوری سعید جان؟خیلی خوشحالم که میخوای انتقام بگیری.بیا منم دو سه نفر هستن میخوام حالشونو بگیرم با هم میریم.تو کمک من باش من کمک تو.باشه؟

سلام ...
خواهش می کنم! قابلی نداشت :))

چشم در خدمتیم ...

سروناز سه‌شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:34 ق.ظ

سلام خوبی سعید جون
ای بابا چرا انتقام
بذار به حال خودشون
خدا خودش می دونه چیکار کنه
حالا اینا رو ولش کن بیا اینجا دارم خونمون رو رنگ می کنم شدیدا به کارگر احتیاج دارم
میای کمکم کنی؟؟

سلام ...

چشم سپردیم دست خدا ...
بله کارگر نقاش درخدمت شماست :))

یاسمین(حرفهای یه دختر غمگین سه‌شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 06:44 ب.ظ http://rue.blogsky.com

بابت همه چیز متشکرم سعید جان

خواهش می کنم ...

مهرانی... چهارشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 06:07 ق.ظ http://www.mehranweblog.blogsky.com/

چه خفن !!!!

خفنی از خودتونه :))

ونوس ومحمد چهارشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:59 ب.ظ http://zendegimoon.blogsky.com

سلام
باورت نمیشه ولی منم کلی فکر کردم که تولد یکی دیگه که من میشناسمش ۱۳ خرداده.کلی فکر کردم ولی مخم جواب نداد.منم پیر شدم رفت دیگه.

سلام ...

این چه حرفیه شما اول جوونیتونه ...

ونوس ومحمد چهارشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:02 ب.ظ

راستی به قول خودت با سه روز تاخیر تولد مامانتو تبریک بگو و از طرف من یه دنیا ببوسش.امیدوارم تا همیشه سایش بالای سرت باشه.

تبریک رو هستم! ولی بوس رو نه میترسم فیلتر بشم :))

ممنونم عزیزم ... ایشالا هم سایه مادرت هم محمد عزیز همیشه بالای سرت باشه ...

یاسمین(حرفهای یه دختر غمگین پنج‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 04:07 ب.ظ http://rue.blogsky.com

زندگی چیست؟!
..........سراسر همه درد
..................کوره راهی که شود ختم به مرگ
.
.
.
دلت شاد داداشی

زیبا بود ...

ممنونم ...

مریم پنج‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:34 ب.ظ http://darya777.persianblog

سلام آقا سعید !...

متاسفم !.... .................................... ......



سلام مریم خانم ...

برا من متاسفی یا دوره زمونه؟ یا چیز دیگه؟!

amin جمعه 18 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:17 ب.ظ http://www.aminkhaki.com

مهندس تو هم که بدتر از منی :پی

فکر کنم مشکل ازون خراب شده ای بود که توش تحصیل کردیم :))

آیدا جمعه 25 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:45 ق.ظ

سعید خیلی خطرناک شدیا ... انتقامو ... خب میگفتی ... آخش که چی ؟! چرا نمیسپریشون به خدا ؟ خدا خودش قشنگتر کارشو بلده ... شمام دخالت نکن تو کارش :دی
از این نوشتت معلوم بود چه طنزی در راهه ... خدا به دادمون برسه :دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد