مســــــــــتانه

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

مســــــــــتانه

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

شاخسار زندگی ...

 

سکوت زجر بود و مرگ بود و ماتم و زندان

         هر آن باری که من از شاخسار زندگی چیدم ...

نظرات 14 + ارسال نظر
مهتاب جمعه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 10:22 ب.ظ

سلام:)
چیزی که منم از درخت زندگی چیدم درد بوده و درد و درد...

سلام ...

ای بابا پس شما هم؟ ... این درخت زندگی گویا به کسی رحم نمی کنه!

مهتاب جمعه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 10:38 ب.ظ

در ضمن چرا جواب کامنت پست قبلیت رو ندادی؟:(

جواب دادم! احتمالا قبل ازینکه جوابها رو بدم اومدی ... بهر حال شرمنده.

ایدا شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 07:47 ق.ظ

سلام :دی
در مورده خوشبختی بگم که آره راس میگی من موافقم ... دکتر هم در ای مورد حرف زد برام !
در مورد این غروره هم آره همیشه گند میزنه به همه چی ... اما واسه ما دخترا همین این باشه تو زندگیمون بیشر تر به نفعمونه تا نباشه ( تجربشو دارم میدونی که ! ) ولی واسه شما پسرا نه واقعا باید یه جور شهامت پیدا کنین ...
ببین اون پست خوشبختیت رو با منطق نوشتی معلومه اون روز ادم با منطقی بودی اما این پستو ... البته از آدم تو وز جمعه بهتر از اینم بر نمیاد !‌ ولی اون منطقه به نفعته ...

سلام ...

ایول به دکتر! پس به خودم امیدوار بشم! نظرات دارم بالاتر از لیسانس میره :))

شهامت! چیزی که نداشتم!!!

چشم سعی می کنم با منطق باشم!!! :دی

دلت شاد ...

[ بدون نام ] شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 10:58 ب.ظ

الو؟!!!

... یکشنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 07:56 ب.ظ

...... :(((

:(
شاد باش عزیزم ... شاد ...

یاسمین(حرفهای یه دختر غمگین) یکشنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 10:26 ب.ظ http://rue.blogsky.com

زند گی را دوسـت دارم به شـرط آن که...
.. ز..آن زندان نباشد
..ن ..آن ندامت نباشد
..د..آن در ماندگی نباشد
..گ..آن گورستان نباشد
..ی..آن یاًس نباش
.
.دلت شاد سعید جان
.دلت ش

ی ش که واسه من یاس بوده!!!

ممنونم ...

ونوس ومحمد یکشنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 11:15 ب.ظ

دالی.ما هستیما.یادت میاد مارو.خوبی سعید جان؟

ممنونم ... بابا کجائید شما!؟ مسنجرتونم مثینکه تعطیل کردید!!!
امیدوارم هرجا هستید شاد باشید ...

پارمیس سه‌شنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 01:05 ق.ظ http://apadana2006.blogsky.com

سلام آقا سعید گل. خوبین؟ مرسی که به من سر زدین.خوشحال شدم از دیدنتون. این پست تون خیلی قشنگ بود....
سکوت...زندگی....زجر... شایدم گاهی خنده ....شادی... نمی دونم....
همیشه شاد٬ موفق و سلامت باشید. یا علی.

ممنونم از محبتت ...

دلت شاد ...

مهدی سه‌شنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 12:11 ب.ظ

http://dahkoo.persiangig.com/video/3tir.wmv
مصاحبه احمدی نژاد ۳ تیر انتخابات ریاست جمهوری

یاسمین(حرفهای یه دختر غمگین سه‌شنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 03:42 ب.ظ http://rue.blogsky.com

ما هم جز این چیزی نچیدیم...
ممنون سر زدی سعید جان
دلت شاد

...

دلت سبز و بهاری ...

مریم سه‌شنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 08:53 ب.ظ http://darya777.persianblog

سلام ....

و درخت زندگی را پر ز شاخه میتوان دید !... از شاخسار دیگری بچین ... خنده را امید را عشق را ...


شاد باشی ... راستی آپیدم ...

سلام ...

اگه دیدم مثل تو اینقدر قشنگ بود به شاخسار زندگی دیگه هیچ غمی نداشتم ...

دلت شاد ...

سروناز سه‌شنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 09:53 ب.ظ

سلام خوبی
چشمم روشن اپ می کنی و خبر نمی کنی ؟؟!!!!
باشه باشه
الان برات نظر نمی دم چون قهرم
نمی گمم شاد باشی

سلام ...

شرمنده ... ای بابا چرا قهر :(

شاد باشی ؛)

سروناز چهارشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 10:22 ب.ظ

خوبی سعید جون
دیگه قهر نیستما آشتی آشتی ام
کی بال و پرت رو چیده بگو خودم برم دمبشو بچینم
زندگی یعنی دویدن بی امان در وادی عشق ....اما نه حالا زندگی شده بی امان دویده در پی زنده موندن !!!!!! ؟

ممنونم ... تو خوبی؟
ممنون!
زندگی پرو بالم رو چید!‌اگه دستت بهش رسید منم خبر کن :))

شایدم دویدین دنبال پول!

یاسمین(حرفهای یه دختر غمگین) پنج‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 10:09 ق.ظ http://rue.blogsky.com

کابوس تورا فراموش خواهم کرد .....
حس غریبی داشتم از آن روز سر بر شانه هایم نهادی نگاهی انداختی ..... خندیدی ..... من گریستم ...... فریاد بر آوردی...... سکوت کردم.....!
کوله باری از درد ..... خسته از زمانه ..... آدم ها ..... حتی خودت !
به چشمانم خیره شدی ..... چشمکی زدی ....... دیوانه کردی مرا ..... دوباره
خندیدی اینبار من نیز خندیدم ...... دستانم را به چشمانت هدیه کردم ..... بوسیدی ..... گریه کردم ..... تو نیز گریستی ........ دقایقی گذشت ...... در آعوش تو آرام گرفتم ...... لحظه ای سکوت میان من و تو غوغایی کرد ....... تا به خود آمدم با هم رفته بودیم ......
نامت را پرسیدم ......از دل ..... از همین آدم ها ...... همه گفتند ...... تنهایی .....!
دیگر میدانم که تنهایی خیلی بهتر است ...... خیلی
بگذریم ......
خدا هست ...... من هستم ...... و زندگی زیباست ...... خیلی زیباست
خدای بزرگ
خدای خورشید پشت ابر
خدای دقایق شاد و غمگین
مرا یاری ده تا امید را چاره ساز ناامیدی هایم سازم که تو بزرگی و امید بخش

آمین

آمین ...

خیلی زیبا بود ... ممنون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد