قربونت برم خدا ...
چقدر غریبی رو زمین ...
آره ... واقعا خدا رو این زمین غریبه! رو زمینی که هر کسی واسه خودش یه خدایی داره ... رو زمینی که شهوت خدایی می کنه، خدا هم غریب میشه ...
* عجب دوره و زمونه ای شده ... باید مشت مشت قرص بریزم بالا تا بتونم با بعضی از مردم جامعه ام تعاملات اجتماعی داشته باشم!!! روانپزشکم میگه روحیت به درد این جامعه نمی خوره! این روحیه بدرد یه مدینه فاضله میخوره که تو این دنیا پیدا نمیشه!!!
خدایا چی میشد منم مثل خیلیا گرگ می آفریدی!!!(میدونم! این ته ناشکریه...)
گفتی خدا؟!!!
یه چیزی تو همین مایه ها!
سلام
میگما چه گیری دادیم ما بنده ها به غریبی خدا!
سلام ...
شاید چون خودمون درد غریبی رو چشیدیم! دلمون براش می سوزه ...
چه قدر راحت به دیگران توهین می کنی.
همه وحشی ان، فقط تو nice ی.
©م.م.©
آخ آخ ببخشید ... حق با شماست! اشکال از تایپیست ما بوده که کلمه «بعضی از» رو جا انداخته! دمت گرم که گفتی! ؛) درستش کردم ...
بعدشم من کی باشم که به کسی توهین کنم!؟ اینم که گفتم انتقاد از خودم بود که آدم نباید اینقدر سوسول باشه! شما چرا به دل میگری؟
یه بار اومدم ارزو کنم جای کسی باشم که... اما بعد ترجیح دادم ارزوی مرگ کنم !!!!
ای بابا این چه حرفیه؟! بین خودمون باشه ولی بزرگترین آرزوی منم همون مرگه!
راستی سفر ما دو نفره نبود.چهارتا بودیم من و محمد هم دوتاش بودیم.
مهم با هم بودنشه ... ؛) چه دوتا چه چهارتا چه شش تا!
با تمام تلخی هاش ولی اینم یه قسمت از زندگیه.اینقدر باید تحمل کنی تا بالاخره یه روز از شرش راحت شی.
من نمی دونم این روانشناس ها این همه تعبیر قشنگ از زندگی رو تو کدوم افسانه پیدا کردن؟!
منم نمی دونم! تعابیر جالبی دارن واسه زندگی ...
باز در یک عصر پاییزی دلم گرفته است....
دلی که همچو برگهای درختان پاییزی زرد و خشک و خسته است ...
آری دل شکسته ام بدجور گرفته است.....
قدم میزنم در کوچه پس کوچه های شهر پر از سکوت...
یک غروب سرد و بی روح پاییزی ، یک دل عاشق ولی تنها و دلتنگ با کوله باری از غم و غصه و یک سوال بی جواب!
قدم میزنم و به سرنوشت خویش می اندیشم!
و باز در یک غروب پاییزی دلم بدجور برای تو تنگ شده است....
دلم برای آن دل بی وفایت تنگ شده ، نمیدانم چرا ولی بدجور دلم هوای تو را کرده است....
سلام
می بخشی من یه مدت طولانی نبودم
چون اصلا حالم خوب نبود اما بازم بر گشتم
ممنون که حالی ازم ثرسیدی
خوشحالم اینجا از یاد نرفتم
دلت شاد و بازم ممنون سعید جان
زیبا بود ...
-------
امیدوارم که حالت بهتر شده باشه ...
دلت سبز و بهاری ...
نمی دونم چی شده. اینروزا روحیه همهمدینه فاضله ای شده؟
اینو جدیمی گما.
نمی دونم چرا؟
شاید بخاطر فشار هایزیاده که همه دنبال رهایی و یه آرمانشهرن؟
اینطوری نیست؟
نمی دونم ولی این مساله برام من یه نقطه ضعفه! که امیدوارم زودتر برطرفش کنم ...
سخت میگیری مهندس...
راس میگی ... ولی به خدا دست خودم نیست ...
سلام سعید جان
آره این زمونه خیلی فرق کرده حتی با چند سال پیش لازم نیست خیلی برگردیم به عقب...
افسوس...
سلام ...
واقعا افسوس ...
salam . omidvaram hale shoma khub bashe , az omidiyeh hastam , ag zahmat nemishe yadam bede chejoori weblog besazam.
سلام ...
خواهش میکنم ... در اولین فرصت برات ایمیل میدم ...
سلام
من عاشق شعرهای رضا صادقیم
این آهنگشم فوق العادست
گفتم....................
دروغ گفتم.......
من حتی به باران هم دورغ گفتم.......
که دل تو به وسعت دریاست...........
چرا که تو حتی چند بند انگشت هم در دلت جایی برای من کوچک نداشتی...............
دلت شاد سعید
سلام ...
یه جورایی آهنگاش دلیه! اکثرا می پسندن ...
دلت سبز و بهاری ...