* وقتی دستام رو گرفت گفت چرا اینقدر دستات سرده!
گفتم از یه جسد انتظار نداشته باش دستهای گرمی داشته باشه! خیلی وقته دستام سرد و بی روح شده ... اینا همه یادگاریه ...
خیلی وقته یه جسد شدم که راه میره و اعمال حیاتی داره!
* شاید اگه شما هم مثل من بودید و از اول فروردین تا 29 اسفند هر آشغالی که ازش خوشتون میومد توی اتاقتون جمع می کردید واسه خونه تکونیه عید حال و احوال منو داشتید! می دونی دلم نمیاد بریزمشون دور! من با همه آشغالام خاطره دارم ...
* بیخیالش! اصلا مهم نیست! به درک! و ...
اینها جملات یا شبه جملاتیه که این چند وقته خیلی ازشون استفاده می کنم! یه عمو هم داشتم همینطوری شد بعد به رحمت ایزدی رفت!