مســــــــــتانه

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

مســــــــــتانه

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

بخت ...

 

* خدا بیامرزه همه رفتگانتون رو ... خدا بیامرز پدربزرگم همیشه این شعر رو می خوند :

 

گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه

به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد!

 

12-13 ساله بودم و فکر می کردم خیلی دانشمندم! می گفتم بابا بزرگ خیلی نا امیدی! این حرفا چیه؟ این خود آدمه که زندگیش رو می سازه! بخت و اقبال سیخی چنده!؟! یادمه گفت امیدوارم زنده باشم و ببینم اون روزیو که بخت و اقبال تابعی از تو باشه و تو تابعی ازون نباشی ...

آخ پدربزرگ کجایی که تازه فهمیدم چی می گفتی ... کجایی ... کجایی که ببینی نوه ارشدت! به کجا رسیده و تو چه باتلاقی افتاده ... منم شدم یه سیاه بخت مثل خودت ...

 

* خیلی وقته با دوتا دوست دارم زندگی می کنم ... ازون رفیقای آدامس هم هستن که ول کنم نیستن! خیلی با مرامن و همه جا باهامن ... من، تنهایی و سیگار ...

 

* هفته گذشته رو کاملا توی محیط کار جدیدم بودم و دیگه کاملا باش آشنا شدم! چی فکر می کردم و چی شد!؟ یه محیط نظامی که همه زیر دستات سربازهای وظیفه ای هستن که دارن ثانیه شماری می کنن که خدمتشون تموم شه و از شر ما خلاص شن! نفرت ازون محیط رو تو چشم تک تکشون می خوندم! چه محیط رمانتیکی ...

 

* ازین به بعد اسم ما رو جدا جدا میارن ...

   آخه حساب تو قریبه رو سوا میذارن!

 

نظرات 12 + ارسال نظر
توحید جمعه 27 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 11:11 ب.ظ http://niid.blogsky.com

دوست جدید من پدر بزرگ شما کاملا راست گفته...

ممنون که اومدی ...

ونوس شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 01:12 ق.ظ http://venusetanha.blogsky.com

سلام
من به سرنوشت اعتقاد دارم ولی خدا خودش گفته دعا سرنوشت رو تغییر میده.منم میدونم این سر نوشت من نیست.ولی برای به دست آوردنش دعا میکنم.خیلی هم سمجم.
خیلی دلم میخواست یه بار یه سیگار کامل بکشم.ولی هیچ وقت نتونستم.
خوش باشی.البته بدون سیگار.

سلام ...
آره ... دعا ...
خیلی خوبه ادامه بده ... منکه اینقدر سمج نیستم!
سعی کن هیچ وقت حتی روشنش نکنی چه برسه به اینکه کامل بکشی ... هیچ وقت ...

دلت سبز و بهاری ...

یاسمین(حرفهای یه دختر غمگین شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 09:51 ب.ظ http://rue.blogsky.com

اگر آنروز می دانستم که در قلبت پرپر میشوم روزی

هرگزدل نمی دادم به تو اینگونه با مستی

که هستی را فدا سازم برای قلب نا چیزت

خزان شد قلب من با آنهمه برگ وبهارش

خشک شد پژمرد آن گلهای نوپایش

کنون با قلبی از اندوه وحسرت آرزومندم که برگردم

به آنروزی که از زنجیرو عشق و آرزوهایت رها بودم

ولی افسوس ....

ولی اندوه ...............
.
.
.
.
ممنون سعید جان
دلت شاد

دلت سبز و بهاری ...

مهرانی... یکشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 07:09 ق.ظ http://mehranweblog.blogsky.com

سلام.
ایول تناوب .... تو و حامد با هم آپ میکنین ؟
دوستای ناباب رو باید پیچوند.

درویشی به اشتباه فرشتگان به جهنم فرستاده میشود. پس از اندک زمانی، داد شیطان در می آید رو به فرشتگان می کند و می گوید : جاسوس میفرستید به جهنم؟ از روزی که این مرد به جهنم آمده مدام در گفتگو است و جهنمیان را راهنمایی می کند و سخن درویشی که به جهنم رفته بود این چنین است؛
با چنان عشقی زندگی کن که حتی بنا به تصادف، اگر به جهنم افتادی خود شیطان تو را به بهشت باز گرداند

سلام ...

پس از من حذر کن :))

پارمیس دوشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 02:47 ق.ظ http://apadana2006.blogsky.com

سلام اقا سعید عزیز.مرسی به خاطر تبریک زیباتون.پیشنهادتون خیلی عالی بود من رو به این فکر انداخت که منم واسه خودم یه شاخه زنبق بخرم(خنده)!!! راستی اسم عطرتون رو بگید بعد ببینم خوش سلیقه اید یا نه؟!!!(شوخی میکنم حتما خوش سلیقه هستید).در مورد پستتون هم باید بگم که خیلی قشنگ بود ولی تو رو خدا انقدر فکر نکنید که سیاه بخت شدید بابا شاید این اول موفقیت باشه تازشم سیگار رو فراموش کنید.به من ربطی نداره فقط به عنوان یه دوست عرض کردم چون سلامتی دوست خوبی مثل شما واسم خیلی مهمه باور کنید.دوست دارم ببینم شما رو توی اون محل کار اخه یه جوری نوشته بودید که آدم دوست داشت قیافه ی تک تک سربازها و شما رو توی اون لحظه ببینه! جالب بود. بازم به من سر بزنید به خدا خیلی خوشحالم می کنید. همیشه شاد و سبز باشید. حق نگهدارتون.

سلام پارمیس خانم ... خواهش میکنم ...
:))
اسم عطرم؟! گلاب فرانسوی :))
چشم حتما سعی می کنم سیگار رو فراموش کنم ...ممنونم

دلت سبز و بهاری ...

یاسمین(حرفهای یه دختر غمگین سه‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 08:45 ب.ظ http://rue.blogsky.com

یادته یه روزی بهم گفتی هر وقت خواستی گریه کنی
برو زیرِ بارون که نکنه نامردی اشک هاتو ببینه
و بهت بخنده ...
گفتم اگه بارون نیومد چی؟؟
گفتی اگه چشم های قشنگ تو بباره آسمون گریه ش میگیره ...
گفتم یه خواهش دارم ؛
وقتی آسمونِ چشام خواست بباره تنهام نزار ...
گفتی به چَشم ...
حالا امروز من دارم گریه میکنم اما آسمون نمی باره ...
و تو هم اون دور دورا ایستادی و داری بهم می خندی
.
.
.
دلت شاد سعیذ جان

دلت سبز و بهاری ...

خزان نوشت سه‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 11:10 ب.ظ http://chayesabz.blogsky.com/

سلام. اگه پست اخرم ناراحتت کرد منو باید ببخشی!
راستی یک کلمه بگو ببینم اون کتابی را که یکبار بهت گفتم را خوندی؟؟؟؟؟

نه بابا من از هیچی ناراحت نمیشم!
پیداش نکردم!

©م.م.© چهارشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 10:06 ق.ظ

معمول ش اینه که [مرد] با اولین حقوق ش به خانواده و دوستان ش، شام می ده.


(البته توی این دوره زمنونه اگه مرد پیدا کردی، بکش روت.)

داداشم دوره دوره ی نامردیه! اگه مرد دیدی به منم خبر بده یه امضا ازش بگیرم!

بعدم من اگه سرکار بودم ملت ایرانو شام میدادم!

عشق الکی چهارشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 04:50 ب.ظ http://vosogh.blogskycom

سلام
وبلاگ زیبایی دارین تبریک میگم
ای... بابا بزرگ کجایی که یادت بخیر

ممنونم عزیزم ...

مهتاب چهارشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 11:05 ب.ظ

بخت اگر از تو جدایم کرده...میگشایم گره از بخت چه باک:)
بازم مطمئن باش که خودت درست فکر میکردی.سرنوشت آدم دست خودشه سعید جان:)

به به! چه امیدوار ...

امیدوارم همینطور که میگی باشه عزیز ... :)

دلت شاد

نارسیس پنج‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 11:57 ق.ظ http://pacific.blogsky.com

نمیدونم...
ولی شاید بشه سفیدش کرد..
نه با آب زم زم و کوثر...
با امید!

ایول! خانم امیدوار ...!

چشم تو چشم جمعه 4 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 05:03 ب.ظ

مردم میرن سر کار میلیون میلیون پول می گیرن ..
اونوقت ما وسط میدون تیر سگ لرزه میزنیم تا ۶۰۰۰ تومن سر ماه بندازن کف دستمون !
دنیا رو ببین D:

والله! می بینی عجب روزگار ... ایه؟!!!

باز خوبه به تو ۶۰۰۰ تومن میدن! منکه هنوز دستم تو جیب بابامه :))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد