مســــــــــتانه

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

مســــــــــتانه

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

عشاق ...

 

* ولنتاین ... روز عشاق! ... رفتم بیرون ... لای همهمه خیابونها گم شدم. همه مشغول خرید بودن ... از شکلات گرفته تا عروسک و طلا و جواهر ...

وای خدای من این همه آدم عاشق توی این شهر هستند؟

پس چرا زندگیامون بوی نفرت میده؟

چرا ...

 

* نازم به ناز آن کس که ننازد به ناز خویش ، ما را به ناز فروشان نیاز نیست ... تا خدا بنده نواز است به بنده چه نیاز است؟

 

* هنوزم تلخه ... هنوزم زجرآوره و هنوز هم چشمام بارونیه ... میشه بسه؟!!!

 

نظرات 9 + ارسال نظر
someone سه‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 12:37 ب.ظ http://yaveh-gooyan.blogsky.com

چرا فکر می کنی بوی نفرت می ده ...
به نظر من اصلا هم اینطور نیست
ـــــــــــــــــــــــــــــ
موفق باشی
Happy Valentine's Day
برای اطلاعات بیشتر پیش من بیا

خوش به حالت که اینقدر واست زندگی زیباست!

بهار سه‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 01:15 ب.ظ http://www.bahar-chabouk.tk

همه ی آرزو هامو واسه خاطر تو باختم
واسه ی به تو رسیدن با بد زمونه ساختم

واسه حس کردن چشمات دلمو زدم به دریا
گم شدم مث یه قطره تو تن آبی موجا

من تو ساحل نگاهت اسممو واست نوشتم
همونم که سیب و چیدم از اهالی بهشتم

سلام من شاعر و ترانه سرا هستم و خیلی اتفاقی وبلاگ شما رو دیدم اگه مایلید با هم تبادل لینک کنیم
من یه کتاب ترانه به اسم با تو چیزی کم ندارم چاپ کردم که خیلی دوست دارم در موردش نظر بدین .
منتظرتونم

یاسمین(حرفهای یه دختر غمگین سه‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 08:31 ب.ظ http://rue.blogsky.com

سلام
آره واقعا حق با توست . چرا؟؟؟
ولنتاین مبارک
دلت شاد

سلام ...
شاید اینم یکی از واقعیتهای تلخ روزگار ماست!

دلت سبز و بهاری ...

محسن چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 11:23 ق.ظ

پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود

مهرورزی تو با ما شهره آفاق بود

آره محسن جون ... پیر شدم دیگه!

خزان نوشت چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 10:42 ب.ظ http://chayesabz.blogsky.com/

سلام. کدوم عاشقا را می گی؟ اونایی که فقط براشون مهمه والنتاین یکی را داشته باشند و بس؟!!!
اره شهر پر بود اما کم بودنند اونایی که واقعآ ....

نکته همین بود عزیز برادر ...

مهتاب چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 11:35 ب.ظ

چه جمله جالبی گفتی.چرا زندگیا انقدر بوی نفرت میده؟شاید واسه اینکه اینا همش رنگه و هیچکدوم از این عشقا واقعی نیست.

منکه گیر یه دورنگش افتادم و زندگیمو باختم! واقعا که همش رنگ و ریاست ...

دلت شاد مهربون ...

ونوس چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 11:58 ب.ظ http://venusetanha.blogsky.com

سلام
من که هدیه نگرفتم.هفت حوض شلوغ بود؟آخ که دلم واسه اونجا تنگ شده.دوران نوجوانیم اونجا گذشت.

سلام ...

مهم اینه که عشق تو دلت لونه کرده ... هدیه و اینا زیاد مهم نیست ... هفت حوضم شلوغ بود ...

مریم پنج‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 01:25 ب.ظ http://darya777.persianblog

سلام آقا سعید !
فکرکن که فردا شده
و درختان سبزند
و من
در انتظارم
تا درختان سبز شوند
فکر کن که خورشید هم می تابد
و دریاچه های اندیشه ی زمانه
با سر انگشت اشارت
زلال شده اند
فکر کن
و فکر کن که
تاریخ چشمان من
آواز رهایی است
و فردا
و فردا که روشن از حضور است
بیا بیندیشیم که
مسمومیت این فضای مه آلود
فقط یک خواب بوده
فردا
روز دیگری خواهد بود
و من
منتظرم
فکر کن
فردا را
فکر کن !!!
....
دلت شاد
لبت خندون
روزات بهاری

سلام مریم خانم ...

کاش فردا می رسید! ...

دلت سبز و بهاری مهربون ...

یاسمین(حرفهای یه دختر غمگین پنج‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 08:46 ب.ظ http://rue.blogsky.com

به هم که می رسیم
سه نفریم
من و تو و بوسه
از هم که جدا می شیم
چهار نفریم
تو و تنهایی .................. من وعذاب
.
.
.
دلت شاد

خیلی زیبا بود ... یاد جوونیام افتادم!

دلت سبز و بهاری ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد