مســــــــــتانه

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

مســــــــــتانه

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

هیزم شکن ...

                                             

* از زمانی که خودم رو شناختم، خودم رو مثل یه درخت سر به فلک کشیده توی این جنگل آدمها میدیدم ... انقدر بلند که همه رو ازون بالاها کوچیک میدم ... تنهایی و انزوا داشت ولی غرورم تنها چیزی بود که بهش افتخار می کردم! درست یا غلطش رو بحث نمی کنم ولی یک عمر اینجوری زندگی کردم بی خبر ازینکه مرد هیزم شکن روزگار ممکنه چشمش این درخت سر به فلک کشیده رو بگیره و هوس کنه بندازدش!

حالا کف این جنگل انبوه خوابیدم و روی شاخ و برگم جای پی پی کردن جک و جونورهای این جنگل شده! اما خیالم راحته همیشه روزگار اینجوری نمی مونه ... روز منم میرسه! اون روزه که از من باید حذر کرد!!!

 

* امروز یه آدم عاقل نشست و برای قلب من تصمیم گرفت! یکی نیست بگه آخه نفهم! عقل چی از دل سرش میشه که واسه دل تیکه پاره من نظر میدی ...

 

* بذار همه فکر کنن عقل و شعورم در حد یه بچه سوم راهنماییه! بذار همه بگن سر پیری و معرکه گیری! بذار همه بگن پسره نره خر! احساس تین ایجری میکنه! بذار هرکی هرچی دلش میخواد بگه ولی من از تو نمی گذرم و هر روز محکمتر و استوار تر دوستت خواهم داشت حتی اگر دوستم نداشته باشی ... اینجوری حداقل پیش دل خودم راضیم ...

 

* راستی از سایت شخصی ما هم دیدن بفرمایید!

http://www.saeedap.coo.ir