مســــــــــتانه

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

مســــــــــتانه

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

هنوز زنده ام ...

 

                                       

 

بازم سلام ...

 

آره من هنوز هستم! با وجود اینکه کوله بارم رو بسته بودم و آماده سفر بودم بهم اجازه سفر رو ندادن ... گفتن هنوز خیلی چیزا مونده که باید بمونی و یاد بگیری ...

آره من هنوز هستم با یه عالمه فشار عصبی ... با یه چشم نا بینا و یه چشم نیمه بینا ... با یه دست و یه پای فلج که سوغات آخرین فشار روحی بود ...

از کاری هم که با اون همه دردسر و بدبختی پیدا کرده بودم بیکار شدم! حقم داشتن من ناتوان به چه دردی می خوردم؟

حالا من موندم و یه عالمه تنهایی ... من موندم و یه مادر که داره از غصم دق می کنه و یه خدای مهربون که داره منو آزمایش می کنه ... چه امتحان سختی ...

و من موندم و همین وبلاگ با وسعت تمام تنهاییم ... اینجاس که فقط می تونم درد دل کنم ... بغض کنم و گریه کنم ... می دونم باعث ملال شما هم میشه، شرمندم ... حرفهای قشنگ مال دلای قشنگه، نه دل تیکه پاره شده من ...

نمی دونم چی شد؟ همیشه تو زندگیم سعی کردم دل کسیو نشکنم و کسیو از دست خودم دلگیر نکنم. اگر هم نا خواسته اینکارو کردم بعدش حتما عذر خواهی کردم ... حالا موندم کی منو نفرین کرده که به چنین وضعی افتادم ...

 

می خواستم مسببش رو نفرین کنم دیدم نفرین کار دل عاشق نیست ... بازم براش نور می فرستم ...

 

نظرات 14 + ارسال نظر
شهرام دوشنبه 25 دی‌ماه سال 1385 ساعت 10:18 ب.ظ http://werwer.blogsky.com

سلام سعید جان ..

افرین ....نفرین کار دل عاشق نیست ....خوشم اومد ...ای ول ..

سلام ...

ممنون ...

من؟ کامیارم دوشنبه 25 دی‌ماه سال 1385 ساعت 10:22 ب.ظ http://beauty-eyes.persianblog.com/

خوشحالم ک هنوز هستی
خیلی
من موضوعتو تقریبن میدونم
ایشاللا ک بهبودی حاصل بشه
ولی باور کن ک خیلی خوشحال شدم ک کامنتتئ واسه مریم دیدم و اینکه نوشته بودی هنوز هستی
من نه از رفتن خوشم میاد
نه از بودن
نه از امید
من از طی کردن یه روال خیلی قشنگ حتی برای یه ثانیه خوشم میاد
من به گذروندن یه عمر لذت و آرامش اونم توی کمترین زمان اعتقاد دارم و اینکه هیچی از اینکه یه فرد پیش خودش و خدای خودش توی اون لحظه حس رضایت داشته باشه
اینکه کی کنار آدم باشه یا نباشه مهم نیست
ما خدا رو داریم
خداست ک مهمه
محکم باش اونوقت میبینی ک چه کسایی حسرت یه ثانیه از عمرت رو میخورن

ممنونم ...

کاملا درسته ... ممنونم از راهنماییت ...

مریم ! دوشنبه 25 دی‌ماه سال 1385 ساعت 11:02 ب.ظ http://darya777.persianblog.com

سلام آقاسعید !

حرفام ته کشیده ... ته حرفم هیچی نیست !... من اومدم بگم : خدایا راضی ام به رضای تو !!! و رضایت او جز خیر برای بندگانش نبود و نیست ...
...........
.........
........

سلام مریم خانم ...

ای بابا حرفهای شما که ته بکشه پس ما چی باید بگیم! ...

زیتون سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1385 ساعت 09:58 ق.ظ

سلام منم هنوز نرفتم البته تا الان ... گفتم آخرین بارمم بیام که این جمع بشه اگه تا الانم نشده تقصیر من نیست تقصیر مامانمه ...
حالا سعید بشین اینجا انقد با خودت کلنجار برو تا ذره ذره آب شی ... تو هنوز اول جوونیته ایجوری گند زدی به خودت !!! ببین دو سال دیگه میخوای چیکا کنی ؟؟؟ البته اگه چیزی ازت باقی مونده باشه ... . خودت باید تو وجودت این مشکلو حل کنی ... میگن غمه عشق لذتبخشه اما بی خود میگن قرار نیست آدم واسه تمام لذایذ دنیا که اینجوری وا بدیم که ... سعید دیگه بسه ... باید مقاومت کرد ... گوشاتو باز کن ... همون چشمیم که مونده برات باز کن اطرافطو درس نگاه کن ... تا بخوای برگردی ب حالت عادی طول میکش اما خراب ترش نکن ... . با این کارات آدم نمیتونه راحت دل بکنه اما من مجبورم خیلی دوس داشتم که بتونم بهت کمک کنم ... نمیدونم دیگه ... امیدورم دوباره خوبه خوبه خوب ببینمت ...

سلام ...

ممنونم از راهنماییت ... چشم قول میدم خوب خوب بشم ...

مهتاب سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1385 ساعت 11:52 ب.ظ

معلومه واقعاْ عاشقی.معلومه واقعاْ مردی.مادرت گناه داره سعید.سعی کن زود خوب بشی.مطمئن بودم دوباره مینویسی:)امید داشته باش.دعا میکنم توی این امتحان با نمره ۲۰ قبول بشی

ممنونم ... یک دنیا ممنون ...

قرار بلاگ اسکایی ها چهارشنبه 27 دی‌ماه سال 1385 ساعت 10:43 ق.ظ http://1st-gharar.blogsky.com

::
::
::
======> آخرین قرار سال ۱۳۸۵<======
::
::
::

هدایی چهارشنبه 27 دی‌ماه سال 1385 ساعت 07:40 ب.ظ http://dokhtarebarfi.blogsky.com

سلام
معلومه که باید باشی...چرا میخوای بری؟
ولی آفرین نفرین نکن...
با اینکه خودم همیشه میکنم.
موفق باشی عزیزم
بای

سلام ...

نه بابا کی خواست بره... میمونم!!!

دلت شاد ...

یاسمین(حرفهای یه دختر غمگین چهارشنبه 27 دی‌ماه سال 1385 ساعت 07:55 ب.ظ http://rue.blogsky.com

سلام گل پسر
نمی دونم چی بگم
برات آرزوی دلی شاد دارم
بازم به من سر بزن

سلام ...

ممنونم ...
حتما ...

نگار پنج‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1385 ساعت 02:55 ب.ظ

خاک عالم تو سرم! چه بلایی سر بهترین کارمند من اومده؟ چی شدی سعید؟ تن مارو این ور دنیا نلرزون بگو اینا شوخیه

همش تقصیر توئه دیگه! اگه اون شرکت رو بهم نمی زدی الان شاید مسیر زندگیم عوض شده بود! خدا ازت نگذره :))
جدیه! جدیه جدی ...

پرنده تنها پنج‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1385 ساعت 04:28 ب.ظ http://parande-tanha.blogsky.com

سلام

علیکم السلام

مریم پنج‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1385 ساعت 07:25 ب.ظ http://darya777.persianblog.com

راستی دیدی مریمانه آپیدم !!!

بله ...

ونوس جمعه 29 دی‌ماه سال 1385 ساعت 01:30 ق.ظ http://venusetanha.blogsky.com

سلام
شکر که زنده ای! و با امید به اینکه زودتر خوب بشی.من زیاد تعارف بلد نیستم.زود خوب شو.

سلام ...

ممنونم ... چشم تمام تلاشم رو میکنم ...

محمد علی چهارشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 12:23 ق.ظ

[ بدون نام ] چهارشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 12:32 ق.ظ

سلام تا حالا وبلاگی به دلنشینی وبلاگت ندیده بودم یعنی دیده بودم ولی اینقدر بهم حال نداده بود مرسی سعید عزیز فقط یه خواهش داشتم که اهنگ وبلاگت رو برام ایمیل کنی ممنون خدا نگهدار.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد