مســــــــــتانه

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

مســــــــــتانه

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

دیدگان!

                                  

سلام دوستای گلم

 

آپ ایندفعه یکم با دفعات پیش فرق داره و یعنی ایندفعه تریپهای "هم اکنون نیازمند یاری سبزستان هستیم" هستش!

عرضم به خمت انورتون روز چهارشنبه یه شوک روحی شدید بهم وارد شد که باعث شد بینایی چشم چپم به طور کلی و 50% بینایی چشم راستم از بین بره. البته این وسط هیچ کس مقصر نبود و مشکل از خودم بود که زیادی احساساتی ام! بارها هم گفتم که توی خلقت من اشتباه شده و من باید زن میشدم! آخه مرد که نباید انقدر احساساتی و رقیق القلب باشه! خلاصه بعد از معاینه توسط چندین دکتر متخصص همه متفق القول گفتن که کاری از دستشون بر نمی آد و فقط باید امیدوار بود که به مرور زمان خوب بشه و همگی من رو بمباران داروهای آرامبخش کردن ... البته به نظر من بعضی وقتها این جور مسائل توی زندگی لازمه تا قدر نعمتهایی که خدا مفت و مسلم در اختیارمون گذاشته بدونیم! به هر حال خواهش می کنم اگه دوست داشتید دعایی هم برای بهبودی وضع ما بفرمایید که هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم ...

 

پیشاپیش ممنونم ...

شاد باشید ...

 

نظرات 18 + ارسال نظر
هدیه جمعه 8 دی‌ماه سال 1385 ساعت 02:36 ب.ظ

چرا با خودت اینجوری می کنی آخهههه!!!!!!!!!!!!!!!
چشم دعا می کنیم اما بیزحمت با اون چشات نشین پای این!

به خدا من با خودم کاری نمی کنم! نمیدونم چرا اینجوری شد؟

چشم ... ممنونم.

... جمعه 8 دی‌ماه سال 1385 ساعت 03:40 ب.ظ

خرم بمان بدست دعا می سپارمت...

ممنونم ...

یاسمین(حرفهای یه دختر غمگین جمعه 8 دی‌ماه سال 1385 ساعت 08:50 ب.ظ http://rue.blogsky.com

نگاهم کرد پنداشتم دوستم دارد نگاهم کرد در نگاهش هزاران شوق عشق را دیدم نگاهم کرد دل به او بستم ولی بعدها فهمیدم فقط نگاهم می کرد
.
.
.
.
دلت شاد

زیبا بود ...

ستاره شنبه 9 دی‌ماه سال 1385 ساعت 01:18 ق.ظ http://shabemahtabi.blogsky.com

سلام سعید جان

این داستان جالب بود .گفتم شاید دوست داشته باشی بخونیش
نگران نباش خدا بزرگه.. انشا الله خوب می شی


شاد باشی

http://zendehastam.blogfa.com/85011.aspx

سلام ...

ممنونم داستان خیلی زیبایی بود ...

دلت شاد ...

محسن شنبه 9 دی‌ماه سال 1385 ساعت 10:07 ق.ظ

آن تازه درختان جوانم چه شدند؟
آن سروقدان مهربانم چه شدند؟
آن کنده هیزم شکن پیرم من
بر گرده من برادرانم چه شدند؟
بیژن ارژن

راستی که چه شدند ... ؟

فاطمه شنبه 9 دی‌ماه سال 1385 ساعت 06:38 ب.ظ

خوب میشی...
خودت می دونی دیگه چقد ناراحتم.
به زبون نمیاد.
:(
مواظب خودت باش...بیشتر

ان شاءالله ...

نگران من نباش عزیزم ... من اینقدرها هم لیاقت ندارم ...

چشم ...

پرنده تنها شنبه 9 دی‌ماه سال 1385 ساعت 11:40 ب.ظ http://parande-tanha.blogsky.com

wow
چی میگی سعید !
۲ تا پستی که نبودم رو خوندم و داشتم با کلی ذوق و شوق نظرمو آماده میکردم که رسیدم به پست آخریت ...
چی میگی ! چی شده !
...

میدونی که چی شده ...

خزان نوشت یکشنبه 10 دی‌ماه سال 1385 ساعت 12:03 ق.ظ http://chayesabz.blogsky.com/

سلام .خدا بد نده! یعنی فشار عصبی واقعآ باعث ضعیف شدن بینایی تون شده؟؟؟
امیدوارم که زودتر از اونی که فکرشو می کنید خوب بشید.
(منظورم از سیستم جلب نظرات اون قانونیه که نوشتید: بر طبق قانون نیوتن! که هر عملی را عکس العملی است!نظر دادن شما هم یه عکس العمل داره اونم اینه که در آپ بعدی حتما جواب شما داده خواهد شد!)
ِD:

سلام ... متاسفانه همینطوره ...
ممنونم.

آهان! :))

شاد باشی ...

ونوس یکشنبه 10 دی‌ماه سال 1385 ساعت 01:35 ق.ظ http://venusetanha.blogsky.com

سعیـــــــــــــــــــــــــد :(( چی شدی؟:((

هیچی! نگران نباش ... خوب میشه ...

نارسیس یکشنبه 10 دی‌ماه سال 1385 ساعت 12:42 ب.ظ http://pacific.blogsky.com

سعیییییییید؟!!!
بگو که اینم شوخیه...
من باورم نمیشه...

خیلی دوست داشتم بگم اینم یه شوخیه ولی جدیه ...

آیدا یکشنبه 10 دی‌ماه سال 1385 ساعت 04:55 ب.ظ http://zeytoonparvardeh.blogsky.com

سلام سعید خدا بد نده چرا آخه ؟ بچه مواظب خودت باش پسر جان !!! مامانتم الان حرص میخوره حتما ... خبر بده بهمون .ماهام همه برات دعا میکنیم .

سلام ...

مادرم رو نگو که پیر شد از دست من :(
ممنونم عزیزم ...

یاسمین(حرفهای یه دختر غمگین یکشنبه 10 دی‌ماه سال 1385 ساعت 09:18 ب.ظ http://rue.blogsky.com

آخه چرااااااااااااااااااااا
باورم نمیشهههههههههههههههههه
بگو حقیقت ندارههههههههههههه

حقیقت داره ... زندگی پر از حقایق تلخه... باید پذیرفت ...

ناراحت نباش ...

ونوس یکشنبه 10 دی‌ماه سال 1385 ساعت 11:20 ب.ظ http://venusetanha.blogsky.com

مگه من سنگم که نگران نباشم؟به خدا به این امین گفتم هر خبری ازت شد به منم بگه.ولی امین چون عاشقه یادش رفته!از روزی که یادم میاد تا الان تنها بودم.تا الان دو نفر وارد خلوتم شدن.یکی رفت و برنگشت.یکی هم میدونم میره و نمیاد.پس اون تنهایی اصلی مال خودمه.با کسی قسمت نمیکنم که ضربه بخورم.:) امیدوارم خیلی خیلی زود خوب بشی.خیلی نگرانتم بچهء محل قدیمی.مواظب خودت باش.زیادم پای کامپیوتر نشین.

امین گناهی نداره ... میدونی که گرفتاره ...
پس شمام مثل ما تنهایی هم محلی!

شمام مراقب خودت باش ... چشم

مریم دوشنبه 11 دی‌ماه سال 1385 ساعت 12:06 ق.ظ http://darya777.persianblog.com

خیلی ناراحت شدم ... به خدا توکل کن !... واست نذر کردم ... خوب شدی خبرشو بده برم ادا کنم ... امیدوارم هر چه زودتر بهبود کامل پیدا کنی.
اومدم بگم آپ کردم .........

اگه خدا رو نداشتم که دیگه هیچی ... ممنونم عزیزم ...

... دوشنبه 11 دی‌ماه سال 1385 ساعت 12:02 ب.ظ

سلام ...بهتری؟

تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم...

سلام ... آره بهترم

ممنونم ...

**مریم** سه‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1385 ساعت 02:50 ق.ظ http://faslebieshghi.blogsky.com

سلام........
آخیییییییییییییییییی
خیلی ناراحت شدم ...
چرا اینجوری شد ؟ مگه میشه ییییهو آدم اینطوری بشه ...خوبه حالا بیناییت کمکت کرد تا این متن رو پست کنی ...
مراقب خودت باش ...
امیدوارم که چشات زودتر قشنگتر و بهتر از قبل ببینن....
موفق باشی

سلام ...

اگه کورم بشم این وبلاگ رو ادامه میدم!

ممنونم ...

دلت شاد ...

آیدا سه‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1385 ساعت 10:03 ب.ظ

سلام سعید چطوری ؟ بهتر شدی ؟ خب یه خبری بده پسر جان ...
امیدوارم خوب شده باشی .ما همچنان برایت دعا میکنیم .امیدواریم دا قبول کنه ...

سلام ... بهترم ممنون ...

همین دعاهای شماست که روحیم رو حفظ کرده ممنونم ...

... چهارشنبه 13 دی‌ماه سال 1385 ساعت 12:51 ب.ظ

چرا نیومدی؟ خوبی؟؟

داشتم سر نماز برات دعا می کردم یه دفه دیدم:
من تو رو نمیشناسم٬ هیچی ازت نمی دونم جز همین نوشته های وبلاگت٬ تو هم منو نمیشناسی حتی اسمم نمی دونی حتی نوشته ی وبلاگی هم ندارم که خونده باشی٬....ولی چه اهمیت داره٬ همچین دعا می کردم و می کنم که انگار داداشمی !!

از ته دل دعا می کنم زود زود خوب بشی ٬ هم چشمات هم دلت!

باور کن نگرانتم همه ی اونایی که میان نگرانتن... زود خوب شو.

سلام ...

نیازی نیست همدیگرو بشناسیم! واقعا چه اهمیت داره ...
ممنونم ازت ... واقعا ممنونم. نمی دونم چی بگم ولی کاش آدرسی نشونی ازت داشتم تا حداقل به خاطر این همه لطفت ازت تشکر می کردم ...

دلم که خوب شدنی نیست! ولی به چشمام امید هست!

بازم ممنونم ... چشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد