مســــــــــتانه

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

مســــــــــتانه

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

انقراض!

 

عصری است غریب و آسمان دلگیر است

افسوس برای دل سپردن دیر است

هر بار بهانه ای گرفتیم و گذشت

عیب از من و توست ، عشق بی تقصیر است

 

* این چند وقته توی بحران شدید بودم. همه چی دست به دست هم داده بود که حال من گرفته بشه! شکستهای متعدد پی درپی شده بود کار هر روز من چه در زمینه کاری و غیره ... ذهنم پر شده بود از افکار پوچ و واهی که این چه زندگیه و ازین حرفها! اما باز همونی که همیشه کمکم کرده بازم اومد به کمکم و یک روز نشستم عاقلانه فکر کردم! مگه من با آدمهای دور و برم چه فرقی دارم؟ چیم ازونها بیشتره؟ همه سرشارن از مشکلات و گرفتاریها ... نا کامی فقط مخصوص من نیست! گریبان همه رو گرفته ... اما میشه ازین شکستها درس گرفت. می شه محکمتر شد ... حالا دیگه با آغوش باز از بدبختی ها استقبال می کنم چون میدونم اونی که این ناکامی ها رو میده تحملش رو هم میده و قراره این مشکلات منو محکمتر و بزرگتر کنه. قرار نیست ما توی پر غو زندگی کنیم و پشه هم لگدمون نزنه! شاید این حرفا یکم شعارگونه به نظر بیاد ولی واقعیته ... حالا خنده باز هم جایی تو صورت سعید داره!

 

زندگی جنــــگ است جانا بهر جنگ آماده شو

ای بلورین ساق و ساعد بهر سنگ آماده شو!

 

* یادش بخیر ... قدیما که شب یلدا دور هم جمع می شدیم تقریبا یه لشگر آدم کنار هم بودن! همه هم نگران پسرهای فامیل بودن که چه فکر شیطانی تو مغزشونه تا بهش عمل کنن! هر قدر هم بزرگتر میشدیم خرابکاریهامون بزرگتر می شد!

کی فکرشو می کرد که یه روز من بشم تنها بازمانده بروبچز فامیل تو ایران! حالا دیگه ازون دور هم جمع شدنها خبری نیست چون هر کدوم رفتن یه طرف دنیا! فکر کنم داریم منقرض میشیم!!!

 

* دیشب باز هم از پرواز جاموندم! باید بتونم از همهء تعلقات ببُرم تا بتونم پرواز کنم و اون لیوان رو سر بکشم ...

 

* I Must Confess That My Loneliness Is Killing Me Now…

 

 

نظرات 13 + ارسال نظر
محسن جمعه 1 دی‌ماه سال 1385 ساعت 12:21 ب.ظ

سلام

علیک سلام!

محسن جمعه 1 دی‌ماه سال 1385 ساعت 12:26 ب.ظ

خوشحالم که به یکی از غزلهای محبوب من رسیدی
آنکه رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد
صبر و آرام تواند به من مسکین داد

و به دونه شعار دادن واقعا خوشحالم که اولا خودتو تو مشکلاتت یکتا نمی بینی ثانیا به دیگران به خاطر مشکلاتی که خودت نداری نمی خندی

این نگاه رو از چی داری؟

چه غزل زیبایی هم هست ...

این نگاه رو از ... بیخیال بعدا حضورا میگم!

ونوس جمعه 1 دی‌ماه سال 1385 ساعت 10:53 ب.ظ http://venusetanha.blogsky.com

آقا محسن لا اقل میذاشتی من دوم بشم.
سلام
منقرض؟فکر نکنم.یکی بمب زده وسط جمعتون پخشتون کرده.ولی قدیما خیلی خوب بود.یه سال من تو گوجه فرنگی تی ان تی گذاشتم کل خونه قرمز شد!البته تو چشم مادر بزرگ خدا بیامرزم ترکید.ای گذشته...
در مورد غم و غصه باهات موافقم.هر بلاگی میری یه پست نوشته در مورد ناکامی.یکی امیدوار نمیکنه آدمو.باز خدارو شکر تو خوب شدی.چقدر حرف زدم.ببخشید.
فعلا.

شما اصولا اولی! :دی

سلام ...

پخش شدیم دیگه! شما با بن لادن نسبتی نداری؟ :))

منم مثلا خوب شدم ... ادای آدمهای خوب شده رو در می آرم :))
چیزی نگفتی هنوز که!

هدیه شنبه 2 دی‌ماه سال 1385 ساعت 12:43 ق.ظ http://mo0oli.blogsky.com

سلام...
چه خوب ! من موافقم با این حرفا...اما بعضی وقتا عمل کردن بهشون خیلی سخته...با وجودیکه بشون اعتقاد داریم ولی بازم یادمون میره...
پیریه دیگه! یاداوری لازم شدیم...

نفهمیدم چی گفتی ولی با توجه به برداشت من همون بهتر که جا موندی برادر!

شاد باشی!

سلام ...

آره خوب عمل کردن بهشون خیلی سخته ...
:))

اگه جا نمونده بودم الان اینجا نبودم!

دلت شاد ...

نارسیس شنبه 2 دی‌ماه سال 1385 ساعت 09:56 ق.ظ http://pacific.blogsky.com

۱- قبلا خشن تر بودی!!! :دی
بعضی حرفای مثل *به من هم سر بزن* در نظرت زیبا نبود :دی

۲- منم دلم از اون جمع شدنا خواست...
دلم خیلی چیزا خواست که وقتی اونجا بودم قدرشو نمیدونستم...

۳-پرواز؟!!!

۱-خشانت! به جایی نمی رسه ... من باید تریپ همون خرس مهربون باشم!

۲- منم همینطور! تا از دست نره قدرش دونسته نمی شه! خیالت راحت ...

۳- پرواز تا ابدیت ...

... شنبه 2 دی‌ماه سال 1385 ساعت 04:25 ب.ظ

من ٬ تو مقصر ویرگول است!!!

غمگین مباش کز نگه غمگنانه ات
دنیا و هر چه هست غم انگیز می شود!

آره یادش بخیر اما فامیل ما از قدیم تا حالا هر وقت دور هم جمع می شیم فقط یه لشکر دختره !!! پسرا اینجا دارن منقرض میشن!!

گفتی پرواز...
خود را شبی در آینه دیدم دلم گرفت
از فکر اینکه قد نکشیدم دلم گرفت
از فکر اینکه بال و پری داشتم ولی
بالاتر از خودم نپریدم دلم گرفت !

از این یکی هم که سر در نیوردم .من انگلیسی توی آفسایدم!

خیلی حرف زدم نه ؟؟ ببخشید خب؟؟

لعنت به این ویرگول!

وای چه شاعرانه ...

چه خوب! حداقل دخترا با احساسن ... پسرا همش خرابکاری میکنن! :))

دل منم گرفت ...

ای بابا شکسته بندی می کنید؟!

نه ما با همین حرفها زنده ایم ...
کاشکی حداقل میدونستم کی هستی؟! :پی یادت باشه دفعه بعد اثری از خودت به جا بذاری ...

یاسمین(حرفهای یه دختر غمگین شنبه 2 دی‌ماه سال 1385 ساعت 10:12 ب.ظ http://rue.blogsky.com

سلام
ممنون دوباره سر زدی
خوشحالم از وبلاگم خوشت اومده
من می نویسم اما از ته دل....
دلت شاد

سلام ...

همونه که به دل ما هم نشسته ...

شاد باشی ...

میلاد یکشنبه 3 دی‌ماه سال 1385 ساعت 03:04 ب.ظ http://www.eyesblack.blogfa.com

سلام

من به روزم

حتما پیشم یبا

منتظرتما

راستی از این که دیر به دیر بهت سر می زنم منو ببخش آخه سرم خیلی شلوغه .

[گل]

سلام ...

حتما ...

مهرانی... یکشنبه 3 دی‌ماه سال 1385 ساعت 03:10 ب.ظ http://www.mehranweblog.blogsky.com/

های... آی ام فرام خارج....
ایز در انی بادی در.... ؟
آر یو مای فک و فامیل ؟...
پلیز لت می نو.... آی ام وری دور افتاده... دیس ایز بووک...

هی یو! کن یو اسپیک خارجی؟!

ای تینک ای ام وان آف یور فک و فامیل!

نو! دیس ایز می! دیس ایز بلک بورد!

فاطمه یکشنبه 3 دی‌ماه سال 1385 ساعت 11:15 ب.ظ

هی یادم میره بپرسم کدوم لیوان؟!!!!!!

یه لیوان آب!

[ بدون نام ] دوشنبه 4 دی‌ماه سال 1385 ساعت 08:38 ق.ظ

سلام
مرسی سر زدین :)‌ موافقم:‌تنهایی کشندست!

سلام ...

آره منم خیلی ساله مردم!

هدایی دوشنبه 4 دی‌ماه سال 1385 ساعت 08:38 ق.ظ http://dokhtarebarfi.blogsky.com

یادم رفت اسمم رو بنویسم!! سااااااااارییییییییی

ممنون که نوشتی ...

خزان نوشت دوشنبه 4 دی‌ماه سال 1385 ساعت 10:25 ب.ظ http://chayesabz.blogsky.com/

سلام. ادمای واقع بین و مثبت اندیش را دوست دارم. امیدوارم که شبهای یلدای سال دیگه تنها نباشی.
راستی این سیستم جذب نظرات ات هم جالبه ها! حالا جواب می ده؟!! D:

سلام ...

ان شاءالله ... ایشالا شبهای شما هم سرشار از آرامش باشه ...

کدوم سیستم جذب نظرات؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد