مســــــــــتانه

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

مســــــــــتانه

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

اتوبان ...

                                               

* بعضی وقتا چند بیت شعر خیلی بهتر از نوشتن یه رمان حالو روز آدم میرسونه :

 

آه ... بار غمش در دل بنشاندم

در ره او من جان بفشاندم

تا شد نو گل گلشن زیب چمن ...

رفت آن گل من از دست

با خار و خسی بنشست ...

من ماندنم و صد خار ستم این پیکر بیجان

ای تازه گل گلشن ... پژمرده شوی چون من

هر برگ تو افتد به رهی، پژمرده و لرزان ...

 

 

* دیشب خیلی نیاز داشتم فریاد بزنم ... بلند گریه کنم ... فحش به زمین و زمان بدم ... نزدیکترین اتوبان به خونه رو پیدا کردم و کنارش شروع کردم با خیال راحت به فریاد زدن و گریه کردن ... دیگه صدام در نمیومد ... یه عده آدم بیکار هم چشماشون از کاسه زده بود بیرون که پسره چشه؟! دیونس؟ ... تنها چیزی که آرامشم میداد نم بارون بود ... آخــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه روزگار چرا من؟ چرا من؟

باز خدا خیر به این اتوبانها بده به هیچ دردی نخوره میشه راحت توش فریاد کشید ...

آخ که چقدر دوس داشتم چشمامو ببندم و از عرض این اتوبان رد بشم اینجوری برای چند ثانیه عرض زندگیم بینهایت میشد!

 

* گیر کردم! آره گیر کردم ... بین عقل و احساس ... مثل خری که توی گل گیر کرده! یا بهتر بگم آدمی که یه اره بزرگ رفته تو ماتحتش! نه راه پیش رفتنی هست نه راه برگشتی ... آره منم یه روزی به این حرفا می خندیدم! امیدوارم خدا این روز رو براتون نیاره هرگز ...

 

* افسوس آن زمان که باید دوست بداریم کوتاهی می کنیم.آن زمان که دوستمان دارند لج میکنیم. بعد برای آن چه از دست رفته آه می کشیم... (کو گوش شنوا ...؟)

 

* میدونی از بچگی ازین زندگیهای یکنواخت مزخرف حالم بهم میخورد ... همیشه برام عرض زندگی مهمتر از طولش بوده واسه همین شاید خیلی چیزا رو تجربه کردم ... اما بودن تو تجربه دیگه ایه ... فقط تویی که عرض زندگیمو داری میبری به سمت بینهایت ... بینهایت ...

 

 

 

نظرات 17 + ارسال نظر
مریم دوشنبه 27 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 07:42 ب.ظ http://bito-hargez.blogsk.com

کاش عشقی بود تا با سوز جان میسوختیم
روز و شب میسوختیم و با جهان میساختیم


راستی بی ربط بود ؟
گفتی گیر کردی . بین عقل و احساس ؟

به نظر من اون کاری رو انجام بده که عقلت میگه . عقل خطا نمیره
مطمئن باش

اینکه بی ربط نبود ؟!

خیلی زیبا بود ...

نه بابا کجاش بی ربط بود؟
درسته عقل همیشه راه درست رو نشون میده ولی باید پا رو دلم بذارم!

ای بابا ...

پرنده تنها دوشنبه 27 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 07:48 ب.ظ http://parande-tanha.blogsky.com

تو ghElat میکنی اول میشی ...
فعلا برم باغ مظفر ببینم بعد بیام ...

:))
برو!

[ بدون نام ] دوشنبه 27 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 07:50 ب.ظ http://www.bose.blogsky.com

لینک تو لینک؟

بیبینیم چی میشه!

ستاره دوشنبه 27 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 08:22 ب.ظ http://shabemahtabi.blogsky.com

فکر کنم یه نفر قرار بو سه شنبه به سه شنبه آپ کنه ...نه؟

احساس می کنم که پستای شما هم داره میشه مثل
پرنده ـ تنها

شاد باشی

فکر کنم یهنفر هم نشسته ببینه من چه کار خطایی می کنم گیر بده! :))

شاید چون داریم شبیه هم میشیم!

دلت شاد ...

پرنده تنها دوشنبه 27 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 09:20 ب.ظ http://parande-tanha.blogsky.com

وای عکسشو ...
من که شعر نمیخونم ... ((:
الان خوندم شعرو ... ای بابا ... منو یاد یکی از پستهای خیلی وقت پیشم انداختی ... متنش این بود :
"از نبود بودن او اینقدر ناراحت نمیشدم تا از نبود نبودن او"
اتوبان ! ایول ... این قرصا چه کرده ! ... به درجاتی رسیدی ... یعنی منم بخورم خوب میشم !؟ ... نه که تو خوبی ! ((: ... من شبا احتیاج دارم ... میدونی ، بدترین لحظه های زندگیم همین آخر شباست ... از هفته دیگه آخر شبم یه ۷ ۸ ساعتی جابجا میشه D: ...
ا ، باز منو یاد یکی از پستهام انداختی D: ... بین عقل و احساس و اینا ... (:
): (برای قسمت افسوس ... )
یه نفر حرف قشنگی زد ... گفت ما تو ارتفاع زندگی هستیم !
بیخود نیست ستاره میگه پست هات شبیه من شده ...

دوس داری؟!
ای بابا ...
آره عزیزم خوب خوب میشی :)) فقط یکم گرونه :دی! برو حال کن که حداقل تو زندگیت یه تغییری پیش میاد!
حس نوستالژیکت امشب زده بالا! :))

ارتفاع زیادی هم هست منکه نفس کم آوردم!

هدیه سه‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 12:31 ق.ظ http://http:

سلام آقای سعید
خوبین؟؟
زود زود میام اینجا...ولی راستش لال شدم...یه جورایی بریدم!!!!!
من جات بودم (که قبلا بودم) به حرف عقلم گوش میکردم(ضرر نکردم)
هشیار کسی باشد کز عشق بپرهیزد
وین طبع که من دارم با عقل میامیزذ!

خوش باشی...

سلام هدیه خانم ...
ممنونم.

شما چرا بریدی؟! پس من چی بگم ...
چشم ممنونم از راهنماییت ...

دلت شاد ... یه آدرسی چیزی از خودت به جا میذاشتی :)

... سه‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 07:14 ب.ظ

شعر بالای وبلاگت رو که دیدم خیلی حال کردم...
ولی اومدم متناتو خوندم...)):
اووووه اینقدر تو ، عزیزم، احساس، عشق و ... نوشتی که ازت ناامید شدم !!!

درست میگی ... من الان تو پارادوکسم! ایشالا حل میشه ...

نه تو رو خدا نا امید نشو!

ونوس چهارشنبه 29 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 01:57 ق.ظ http://venusetanha.blogsky.com

عکسو دیدم قلبم وایساد.این چه عکسیه؟نکنه نزدیکترین اتوبان به خونتون اتوبان باقریه؟چقدر همه شاکین.باز خوبه اون تو هست.شانس اوردی.

چرا بابا!؟ میگما نکنه شما مهندس شهرسازی منطقه ما بودی؟! :پی
ازمن اونجا رو بهتر بلدی :))
به اون «تو» هم نمیشه اطمینان کرد ... اونم مثل بقیه رفتنیه ...

مهرانی... چهارشنبه 29 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 07:51 ب.ظ http://www.mehranweblog.blogsky.com/

نمی دونم چی بگم... فقط یه تجربه....
تصمیم بگیر....
چون نتیجه اش امکان نداره غلط باشه... یا درسته یا تجربه...
بین دوراهی بودن از تصمیم غلط خیلی بد تره..

ممنونم از راهنماییت عزیزم ...

سلام... چهارشنبه 29 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 11:07 ب.ظ

سلام به روی ماهت ...

فاطمه چهارشنبه 29 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 11:30 ب.ظ

عکسش مزخرفه!
=((

چشم دفعه بعد عشقولانه میذاریم!

بخند دیگه ...

مریم پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 12:48 ق.ظ http://darya777.persianblog.com

سلام

یه بار مهرانی به من گفت حرف دلت رو گوش کن ... ضرر نکردم . تا رسیدم اینجا ... اینجایی که میگم نه عقله نه احساس ... یه ثبات قاتی از همه چی... چون یه ثبات یه تعادل ...خیلی خوبه . هرکاری دلت میگه بکن .

سلام ...

ممنونم از راهنماییت ... آره ثبات خیلی خوبه تو زندگی ... این چند وقته این ثباتم رو از دست داده بودم. بی قراری بود فقط ...
چشم ...

یاسمین(حرفهای یه دختر غمگین پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 07:04 ق.ظ http://rue.blogsky.com

آره کو گوش شنوا !!!!
دلت شاد
یلدات مبارک

همینو بگو والله!

دلت تو هم شاد ...

ایشالا صدها یلدا رو جشن بگیری با دل خوش ...

ونوس جمعه 1 دی‌ماه سال 1385 ساعت 12:53 ق.ظ http://venusetanha.blogsky.com

یه مدت تو خیابون دردشت زندگی کردم؛)

به به!

پرنده تنها جمعه 1 دی‌ماه سال 1385 ساعت 02:02 ق.ظ http://parande-tanha.blogsky.com

این دایرهه بد جوری داره کار دستم میده ...

بیا اینجا واست مربعش کنم! :)

محسن جمعه 1 دی‌ماه سال 1385 ساعت 02:15 ق.ظ

I AM STAYING ALIVE TO SATISFY YOU

دستت درد نکنه ...

پریچهر پنج‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1385 ساعت 03:18 ب.ظ http://www.parijon.blogsky.com/

سلام وبلاگت خیلی جالبه
مرسی که به من سر زدی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد