* عارضم خدمت انورتون یه چند وقتیه تو یه عوالم دیگه دارم سیر می کنم و تو کوچه و خیابون و ... موانع طبیعی رو نمی بینم که تا حالا باعث سوتی های متعددی شده! والده محترمه می فرمایند عاشق شدم!!! خوب مادر که هیچوقت اشتباه نمی کنه خوب حتما شدم دیگه!
چند شب پیش که داشتم می رفتم سمت خونه بازم معلوم نبود توی کدوم عالم هستم که یه جوی آب با عرض 1 متر رو ندیدم و یک دفعه خودم رو وسطش احساس کردم! از ویژگی های جوی های آب نارمک هم پر آبیشه که باعث شد تا فرق سر خیس بشم ... کلی شاکی شده بودم که صدای قهقهه کسی رو هم شنیدم. برگشتم که سه چهارتا آبدارشو نثارش کنم بلکه از خجالتش در بیام دیدم طرف انسان نیست! دیوه! یه پسر خرس با ابعاد 2*3 متر وایساده بود و هر هر به من می خندید! سریع سلولهای خاکستری مغزم پیام فرستادن که اگه خودت و همه پسرهای فامیلت هم جمع بشید آخر سر کتکه رو ازین بابا خوردید! بنابراین چاره ای نبود که من هم درین خندیدن همراهیش کنم!
نتیجه اخلاقی : هی من میگم بذارید من برم باشگاه بدنسازی! هی شما میگید نمی خواد اونجا به شیکمت قرص و آمپول می بندن!
* وقتی به بلا و مصیبت گرفتار میشم، اونوقت یادم میاد که تو چه مصیبت عظیمی بودی و من از شرت خلاص شدم ... اینجوری به زندگی امیدوار تر میشم!
* فدای چشمات تلخی لحظه های من ...
فدای چشمات لرزیدن صدای من ...
فدای چشمات اگه خراب و داغونم به خاطر تو ...
عشق بازی کار هر شیّاد نیست...این شکار دام هر صیّاد نیست عاشقی را قابلیت لازم است...طالب حق را حقیقت لازم است عشق اوّل از معشوق سر زند...تا به عاشق جلوه ای دیگر دهد بقیش هم طلبتون!!!
;)
دست شما درد نکنه! هر چی فحش دلت خواست تو یه شعر به ما دادی :)) =))
شاد باشی ...
نه جدا تو یه فکری بکن واسه باشگاه و ... .
حالا چیزیت که نشد ؟ ببین میتونی این چهذتا دونه استخونم نابود کنی !!! (چشمک)
چشم!
:)) همینو بگو =))
سلام
با برو بچ نارمک در افتادن اشتباهه.من که از اونجا فراریم.یه بار بهت گفتم بیا خونه ما یه هفته بمون نیازی به باشگاه ماشگاه نیست.
سلام ...
ما خودمون که بچه اونجاییم از بروبچزش فراری هستیم :)) چشم حتما میام! :پی
مرسی سر زدین :) . . . .منم میگم نرو چون قووووول میشی
خواهش :) ... چشم!
منظورت این بود که الان این استخونا بدون قرص و آمپول سر پان ؟
پس اونا چیه تو جیبت ؟
اون قرصها مال اینه که این مغز رو تعطیلش کنم که هرچی بدی می بینم ازین مردم و ازین زمونه بیخیالی طی کنم!
آره داداش ...
این مسنجر هم به هیچ آفی رحم نمیکنه پدر سوخته ...
ما صبحش اومدیم دیدیم آپ نیست ...
بری بدن سازی که اون هرکوله رو بزنی ؟!
خب باید قرص و آمپول و بسکتبال و اینا هم بری ...
یاد یکی از قسمتهای یکی از برنامه های مهران مدیری افتادم ... اونم از یه غول طشم ! خورد ... رفت بدنو ساخت ... آخر سر هم دوباره خورد ... D:
بر پدرش لعنت!
نه بابا بچه که زدن نداره :))
چه ربطی به بسکتبال داشت؟ مثلا ۲ سال بسکتبال می رفتما!!!
:))
بستگی داره به کدوم جنبهء بروبچز نارمک نگاه کنی!اونجا به من خوش نمیگذره.در ضمن به شما توهین نکردم.:)
ای بابا شما چقدر زود رنجی خواهر ... شووخی کردیم دور هم باشیم :)
اندر عوالم شیخ سعید که گریزی نیست جز حریم درگه دوست
ولی من باب دیو هرکول ماب...
لت ز جور دیو بسی به ز خوف خویش
هر آینه مهیای گریز باش، آب جوی بر روی خولی وش می افشاندی و می گریختی برادر!!
یعنی اینکه خلاصه آدم باید رو نقاط قوتش تکیه کنه به یارو آب می پاشیدیو در می رفتی، این خولی وش هم اصلا معنی شو نمیدونم همینطوری حال کردم استفاده کنم.
شاد زی نه شادلی ها :))
خداوندگار به سلامت باشند ...
خیلی دور بود از من! راه نداشت بهش آب بپاشم ... :))
دلت شاد برادر ...