مســــــــــتانه

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

مســــــــــتانه

هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . . . . . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما

بهشت ...

 

ماشاء الله این وبلاگ منو خیلی معروف کرده! کلهم بچه های فامیل تا منو میبینن دفتر انشاشون رو میارن زرت جلوم پرت می کنن که آره چون من اهل نوشتنم واسه اونهام یه انشا بنویسم! خداییشم دوره دبستان و راهنمایی همیشه نمره انشام 20 بود و یادمه از ابتدای انشاء تا آخرش کل بچه غش و ضعف می رفتن! ولی من جدی می نوشتم!!!

بگذریم موضوع انشاء این بنده خدا هم این بود : بهشت را توصیف کنید! یکی نیست به معلم اینها بگه آخه کره خر! کی رفته بهشت رو دیده که بیاد توصیف کنه؟ ولی خدایی چه توصیفی از بهشت کردم! توووووووووووووپ!

 

یه کامپیوتر توپ با اینترنت پرسرعت + یه جوی نسکافه داغ! + مقدار متنابهی حوری و پری! + یه جوی شراب فرانسوی! + چون از سرطان و اینا خبری نیست قلیون در طعمهای مختلف و ...

 

یه نسیم دلنواز ...

 

-----------------------------

 

دیدین بعضیا میان تعریف کنن می ترکونن طرف رو؟ حکایت این فامیل ماس ...

میگه : پسر به گلی سعید خیلی کم پیدا میشه اصلا این بچه با همه بچه ها فرق می کنه بسکه پاک و مهربونه! فقط سعید جان اگه بعضی وقتها مثل لاتها حرف نزنی و موقع رانندگی به خوار و مادر بقیه راننده ها کار نداشته باشی، یکم هم چشمات رو درویش کنی و ... (برای حفظ آبروی خودم بقیش رو حذف کردم!) دیگه نور علی نور میشی!!!

آخه اینم شد تعریف!؟ می خواستی حیثیتمون رو ببری چیکار می کردی؟!

 

 

-----------------------------

 

این مادر منم چن وقته گیر داده به پسر بودن ما! هی چپ می ره راست میاد میگه: "اگه جای تو یه دختر داشتم کلی عصای دستم بود و کمکم می کرد ولی پسر چی؟ جز بریز و بپاش و حرص و جوش دادن هیچ چی نداره! آخرشم دلت گیر یه دختر میشه و میذاری و میری نه اینا که مادری داشتی ..."

یکی نیس بگه مادر من اگه دست خودم بود که اصلا دنیا نمیومدم چه برسه پسر بشم! تازه من که میدونم روزی صد بار قربون قد و بالای گل پسرت میری! دیگه این غرغرها واسه چیه؟!

 

-----------------------------

 

می دونی چند وقته خیلی بهم ریختم ... از یه طرف این کار لامذهب که خیلی پیچوندتم از طرف دیگم هزار کوفت و زهرمار دیگه ... هیچی نمی دونم. فقط دوست دارم بخوابم ... شاید تو خواب به آرزوهام برسم ...

 

-----------------------------

 

دلم تنگه واسه چشمات

دلم تنگه واسه حرفات ... کجایی؟

بی خبر رفتی از پیشم

به راهت منتظر میشم ... بیایی

شدم تنها تو این خونه

دلم باز میگیره بونه ... هنوزم

صدای خنده هات مونده

منو تو غصه سوزونده ... می سوزم ...

 

-----------------------------

 

شاد باشید ... اینم یادمون باشه زندگی فقط واسه ما سختی نداره ... برای همه به اندازه کافی هست ... پس بخندیم

 

 

نظرات 16 + ارسال نظر
رز آبی پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 10:08 ب.ظ

وای قلبم
اولم

قرص بدم؟! آب قند چطور؟ :پی!

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 10:17 ب.ظ http://www.wall.blogsky.com

سلام
آخرش را زیبا تمام کردی اما خنده بی خودی بعضی وقتها خوبه شادی الکی کردن زیاد جالب نیست

سلام ...
چرا شادی الکی جالب نیست؟ به نظرت از غصه الکی بهتر نیست؟

رز آبی پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 10:38 ب.ظ

سلام

کافه ستاره یا بهشت ؟ D:
خوبه والا مردم چه راحت تشریف دارن٬ من تو داره دنیا یه داداشم از بلاگم خبر داره ... فامیل ؟ ... عمرا ... !!

خوب راس میگه D: درویش شو D:

به مامانی بگین : اونایی هم که دختر دارن یه جوره دیگه و یه مدل دیگه غر میزنن ): هیچ فرقی نمیکنه ...
همه ناراضی از دسته نسل جدید ...

آخی ... |:

منم غصه ام شد ):

هستیم ... خودت هم باش (;

سلام ...

کافه ستاره رو نگو! دلم رفت :))

چییییییییییی؟! ما هم کسی اسم وبلاگمونو نمی دونه! فقط میدونن داریم!

چشم! امری باشه؟

امان ازین نسل جدید!

نازی! :دی

نه بابا بیخیال ...

مرسی ...

پرنده تنها جمعه 19 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 03:09 ب.ظ http://parande-tanha.blogsky.com

منم نمره انشا هام ۲۰ بود ... ولی بابام برام مینوشت ...
(:
خب راست میگه دیگه ... بی جنبه ، بدبخت ... D:
راست میگه دیگه ... دختر حال و هوای خونه رو عوض میکنه ... یه دختر بگیر بیار تو خونه ... یعنی زن بگیر بیار تو خونه ...
اتفاقا من چند وقته حالم خیلی خوبه D: الان خودم چشم زدم D: منم وقتی خالم خراب بود دوست داشتم بخوابم ...
حالی میکنی با این چشم ...
همین دیگه ، بخند خاک بر سر ... من این همه شوخی میکنم میخندم تو فحش میدی ، آخرشم میگی زبان نوشتار گنگه ((=

این بابات چه کارا که نمی کرده! بگو بابات دیپلم گرفته دیگه :))

خودتی!

چشم! امر دیگه ای باشه؟!

خواب خیلی با صفاس! خدا ازمون نگیردش ...

چیکار کنیم دیگه! چیه اینم حسودی داره؟! حسود!

تو الان یکم فحش بده به من! نذار بچه محلامو بیارم خاک محلتون رو به توبره بکشن ها!!!
من نمی گم که تو میگی ...!

پرنده تنها جمعه 19 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 03:12 ب.ظ http://parande-tanha.blogsky.com

هوی بی ادب ، چرا پاسخ نظر قبلیمو ندادی ؟ D:

حال نکردم! چیه داداش!!!

مهرانی... شنبه 20 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 07:48 ب.ظ http://mehranweblog.blogsky.com/

بهشت تورو که همین دنیا هم میشه براحتی مهیا کرد.
خوبه که انقدر قانعی.....
معلومه که هنوز خدایی هست... چون تو دختر نشدی...
بخند که دنیا بهت بخنده

آره بابا ما از بچگی هم قانع بودیم ...

ولی اگه دختر میشدم چی میشدا!!!!

چشم!

نارسیس یکشنبه 21 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 09:29 ق.ظ http://pacific.blogsky.com

ای انشا نویس!
ای ادبیات!
ای نویسنده! :دی
چطوری تو؟!؟!

آی موافقم بات! بعضی وقتا بدجوری حس میکنم این کار لعنتی منو پیچونده...

خوبم! تو چطوری؟

ممنونم که یکی پیدا شد با من موافقت کنه!

میلاد یکشنبه 21 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 05:53 ب.ظ http://www.eyesblack.blogfa.com

سلام

وبلاگ چشمان سیاه یه روز شد .

منتظر نظرات همیشه سازنده تو دوست خوبم تو وبلاگم هستم .

پس چشم انتظارم نذار زود بیا [چشمک]

سلام

میلاد یکشنبه 21 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 05:53 ب.ظ http://www.eyesblack.blogfa.com

سلام

وبلاگ چشمان سیاه یه روز شد .

منتظر نظرات همیشه سازنده تو دوست خوبم تو وبلاگم هستم .

پس چشم انتظارم نذار زود بیا [چشمک]

پرنده تنها دوشنبه 22 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 12:05 ب.ظ http://parande-tanha.blogsky.com

فکر کردم آپ کردی که نطرات رو پاسخ دادی ...

چاییدی!

ونوس سه‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 01:19 ق.ظ http://venusetanha.blogsky.com

به جون خودم من کامنت گذاشته بودم.یکی دزدیدش.

درکت می کنم! کار بروبچزه!

مهرانی... سه‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 08:41 ق.ظ http://mehranweblog.blogsky.com/

آقا ما مجدد خوندیم ولی همش قابل دسترس بود... حتی نسیم - دلنوازش...

زیتون چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 12:07 ق.ظ http://zeytoonparvardeh.blogsky.com

سلام سعید .چطوری؟
چه بهشتی توصیف کردیا . واقعا عالی بود .
منم همش دلم میخواد بخوابم !!!

سلام ... ممنون

مرسی! از کدوم قسمتش خوشتون اومد براتون بفرستم در خونه؟

خواب.... به به ...

ستاره چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 12:43 ب.ظ http://shabemahtabi.blogsky.com

....
بر طبق قانون نیوتن! که هر عملی را عکس العملی است!نظر دادن شما هم یه عکس العمل داره اونم اینه که در آپ بعدی حتما جواب شما داده خواهد شد!

آهان!

فاطمه چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 08:03 ب.ظ

سلام بچه
اول بگم الان سرم در حد انفجار درد می کنه.(خیر نبینه این رسوا ملاقلی پور) اگه دیدی چرت نوشتم به دل نگبر بچه.
من خودم تنهای تنها همه انشاهامو می نوشتم. همه فامیلم زنگ میزدن تلفنی واسشون می گفتم! اگه انشا خواستی بگو بچه. ۳ سوت ردیفش می کنم!
.......
خب طرف اومده تعریف کنه وسطش دیده همچی مالی نیستی زده تو خاکی! تو غصه نخور بچه.
.......
مامان من ۳ روزه داره میگه ضرفارو بشور. الان فکر کنم خودش داره میشوره!
..........
آخی سرت خیلی شلوغه. نه؟
یه ریزه استراحت به خودت بده بابا.
............
۱۰۰ بار گفتم این قرتی بازیا به تو نیومده.
حالا هی چشات رو پررنگ کن و بسوز!

سلام خانم بزرگ!

درکت می کنم!

ما خودمون انشا نویسیم آبجی!

:)) راست میگی ها!!!!

پس همون بهتر که دختر نشدم!

:)) =))

عاشقیم دیگه! چیکار کنیم؟

راستی تو دیکته چند میشدی؟!!! :))

فاطمه چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 08:05 ب.ظ

عجب نظر چرندی شد! نمی دادمش بهتر بود...شرمنده.
بازم غلط املایی دارم. منظورم ظرف بوده نه ضرف.
قرتیم نمی دونم یا ت یا ط.
تو گفتاری بخونشون.
شاد باشی بچه
(چقد گفتم بچه. خوبه از من بزگتریا!)

نه خیلی هم خوب بود!

:))

ما کوچییییییییییییییییییییییکه همه خواننندگانمونم هستیم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد