دست خودم نیست ...

- بسه … جون مادرت تمومش کن! سه شبه نخوابیدم … خواهش میکنم!

ای بابا به من چه؟ تو اگه تعطیلی من تعطیل نیستم! خوب هوا سرد شده دیگه فصل جفت گیریه!!!

---------------

سکوت همه جا حکم فرما شده . گروه آماده اجرا میشن، رهبر گروه میاد و شروع به شمارش میکنه … یک دو سه چهار پنج شیش … و شروع میشه … صدای دفها بلند میشه و سالن رو به لرزه در میاره و همه خیره به گروه نگاه میکنن . خلاصه همه نوازنده ها هم یه جوری رفته بودن توی خلصه که یکی از خانومهای نوازنده قیام میکنه! تو دلم میگم اوه اوه اینو دیگه جو گرفت! الانه که شاهد حرکات موزون باشیم!

اما چشمای خانوم میخ شده روی زمین و اصلا دیگه به سازش هیچ توجهی نمی کنه! مضطرب به نظر میاد! هی جاشو عوض میکنه و چپ و راست میره ! گروه هم کم کم تحت تاثیر این خانم قرار میگیرن و نظم بهم می خوره! که رهبر گروه با دست به خانوم اشاره میکنه که آروم باشه و به سمت اون میره و ناگهان پاشو میکوبه رو زمین! انگار دنیا رو دادن به این خانوم! آروم میشه و سرجاش میشینه!؟! بعد اتمام اجرا حس کنجکاوی داشت هممون رو خفه می کرد که چی بوده قضیه؟ که با جسد له شده یه سوسک بیچاره روبرو میشیم!

---------------  

"اصولا اگه آدم نمی تونه به درجات عالیه عرفان برسه و از شراب الهی مست بشه! حداقل می تونه شراب اصغر آقا رو بخره و بخوره و مست بشه! حالا کاری نداریم که این مستی کجا و اون کجا؟! ولی حداقل توی این سرما یکم گرمش میشه! "

برگرفته از کتاب" اصول الحالو الحول فی حیات الدنیا" اثر شیخ سعید ابن پیاله …

--------------

به خدا دست خودم نیست که دیوونه شدم …

از غم عشق تو بود همدم پیمونه شدم …

تو ندانی زچه رو در به در از خونه شدم …

شب و روزم تبه و ساکن میخونه شدم …

ساقیا می بده ، باده بده ، باده ناب

ساقیا مستم و مدهوش ، خرابم چه خراب …

تو ندانی زچه رو عاطل و گم کرده رهم …

تو ندانی که فقط عشق تو بوده گنهم …

نگرفتی خبری از دل دیوونه من …

ز برم سرد گذشتی ، تو نکردی نگهم!

ساقیا می بده ، باده بده ، باده ناب

ساقیا مستم و مدهوش ، خرابم چه خراب …

-------------

شاد باشید … ازین هوای سرد زمستونی لذت ببرید … و یادمون هم باشه یه عده هستن که توی این سرما هیچ سر پناهی ندارن …