لبهای دهنی ...

 

* هوا سرده اما تن من سرد تر از هواست ... دارم از درون می لرزم اما پنجره اتاقم رو باز گذاشتم تا باورم بشه آسمون هم داره واسم گریه می کنه ...

تو عبور از جاده بی و سر و ته زندگی تا به حال همچین حالی نداشتم، حس اضطراب و تشویش ... آره عزیزم تشویش رفتن تو ... قدیمیا چقدر قشنگ گفتن که آروم بخند تا غم توی اتاق بغلی بیدار نشه ... بتو که رسیدم از شادی خیلی بلند قهقه زدم ... همین، کار دستم داد و غم رو بیدار کردم ...جرم من بلند خندیدن بود! جرم من رقصیدن با ریتم فالش زندگی بود ... آره عزیزم جرم من عاشق شدن بود! دائم داره تو گوشم زمزمه می کنه : جنون که حاشا نداره ... از همشون عاشق ترم، این دیگه دعوا نداره ... ولی داشت! ممنونم روزگار عزیزم که کمر همت رو بستی برای اینکه حال من ضعیف رو بگیری! خیلی بد بختی ...

 

* دلم تنگه ... دلم واسه اون سعید تنگه که صدای قهقهش گوش آسمون رو کر می کرد ... دلم تنگه برای اون سعید که شادابی رو می تونستی از توی چشماش احساس کنی ... دلم تنگه واسه اون سعید که تا چشمش به یه دختر می افتاد عرق شرم روی صورتش نقش می بست و گلگون میشد! حالا باید به خودم بگم سعید جان معذرت می خوام که لبهای من دهنیه ... ببخش که آغوش من دستمالی شدس ... ببخش که احساسم خراب شده ...

 

* جناب دکتر محترم! دیگه داروهای ضد تپش قلبت اثری واسه من نداره! آخه اینارو واسه آدمهای بی دل نساختن ...

آخه این دل دیگه تو این سینه جاش نمیشه ... بزرگ شده، بال در آورده می خواد پریدن یاد بگیره ...

 

* اینحا بوی عطر تند تنت با بوی سیگار قاطی شده ... یکی دوتا ده تا، یه پاکت، یه جعبه! نه دیگه سیگارم جواب نمیده ... وقتی دود سیگار با پیچ و تاب خودش چهره تورو رسم می کنه دیگه از سیگار هم باید برید ...

 

* دیشب یه فال حافظ گرفتم این بود :

 

فاش می گویم و از گفته خود دلشادم

       بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم

تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق

      هر دم آید غمی از نو به مبارکبادم!

 

الان دیگه پایم که تو ماشینت بشینم و تا ته دره همراهیت کنم ...